دیروز بعد از اینکه آمپول رو زدم خیلی خوابم گرفت و تقریبا تا ساعت 7 بعد از ظهر خوابیدم البته یکی دو بار هم تو خواب شیر خوردم وقتی بیدار شدم مامی واسم کته درست کرده بود و با ماست به من داد بخورم یه کوچولو خردم، تقریبا دو قاشق ولی اصلا میل نداشتم و مامی هم چون می دونست حالم بده اصلا اصرار نکرد
دیشب بهتر از شب قبل بود، خوابیدم البته یه قرص بودش به اسم دمیترون که نصفش رو مامی باید به من می داد بخورم وقتی اون رو خوردم خیلی خوابم گرفت ولی مامی جونم حالش بد شده بود نیمه های شب بود که کلی بالا آورد و همش به بابایی می گفتش که آتریسا جون چقدر اذیت شده این چند روز حق داشته نق بزنهامروز صبح هم ساعت 10/30 بود که بیدار شدم و مامی سیب و هویج رو واسم پوره کرد و داد بخورم، همش رو خوردمالان هم یه نصفه دیگه از اون قرص دیشبی رو خوردم و روی پاهای بابایی جونم خوابیدم، دیشب هم یکی دو بار روی سرامیک ها رفتم و خوابیدم