چند وقتی میشه که هوا خوب شده و مامی هر روز بعد از ظهرها من و به پارک می بره، من کلی بازی میکنم، کلی شیطونی می کنم و کلی هم خسته میشم اونجا دو دوست خوب هم پیدا کردم یاسمین جون و داداش گلش امیرحسین جون؛ دیروز هم با هم به پارک رفتیم و کلی بازی کردیم و وقتی یاسمین جون می خواست بره توی استخر توپ و بازی کنه مامی گفتش که آتریسا جون رو هم بذاریم تا با دوستاش بره بازی کنه ولی همین که امیرحسین جون من رو داخل استخر گذاشت من کلی ترسیدم و جیغ زدم و گریه کردم و مامی فوری من رو بیرون آورد؛ البته قبل از اون مامی کلی عکس از ما گرفت
این عکس ها هم واسه چند روز پیشه که به پارک رفته بودیم
این عکس ها رو هم وقتی که با گل ها و سنگ و کلوخ بازی می کردم مامی گرفته