امروز وقتی که می خواستم ناهارم رو بخورم نذاشتم که مامی پیش بندم رو ببنده و مامی هم هی حرص می خورد و میگفتش که آخه همین الان لباست رو عوض کردم نازگل خانمی، هر جور که بود موفق شدم بدون پیش بند غذا بخورم یه کار دیگه هم امروز ثبت کردم با دست غذا خوردم وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که چقدر با حال بود
بعد از خوردن غذا داشتم تلویزیون نگاه می کردم که یهویی مامی من و دید و کلی خندید آخه این مدلی رو تا حالا از من ندیده بود
الان هم شیطونیم گل کرده و دارم با استخرم بازی می کنم که مامی جون جونم این صحنه ها رو از من شکار کرد