امروز
روزه شدم
دو سه روزی هست که مامی جونم همش میگه واااااااااااااای خدایا آتریسا جون داره 500 روزه میشه، خدایا شکرت که این فرشته ی ناز و به ما دادی خودت همه جوره ، همه جا پشت و پناهش باش، تا ابد می سپرمش به تویی که به ما عنایتش کردی
یهویی میبینم مامی جونم دستهاش و به سمت بالا می بره و اشک توی چشمهاش جمع میشه و به من میگه دوستت دارم عزیزم و با یه بوس ناز بغلم میکنه و من کلی خجالت میکشم و صورتم سرخ میشه و سرم و میندازم پایین و اون موقع ست که مامی جونم میگه فدای خجالت کشیدنت بشم من الهــــــــــــــــــــی
دیشب با مامی و بابایی رفتیم و یه کیک خوشگلبه مناسبت 500 روزه شدنم خریدیم و امروز صبحی بابایی کلی فدام شد و منم کلی خودم و واسش لوس کردم
این هم عکس هایی که مامی جونم، وقتی داشتم خودم و لوس میکردم واسه بابایی؛ گرفته
الان هم بابایی جونم می خواد واسم فشفشه روشن کنه
این هم عکس العمل من به فشفشه........
مامی جــــــونم و بابایی جــــــــونم کلی واسه این عکسم فدام شدن
بابایی بوس مامانی بوس