چند وقتی هست که مامی میخواد پاسپورت م رو بگیره تا اگه یه وقت سفری پیش اومد حول حولکی دنبالش نباشه واسه همینم همش میگفت که بریم تهران برگردیم اولین کار اینه که باید برم دنبال کار پاس آتریسایی، آخه مامی و بابایی پاس دارن واسه منم طبق قانون جدید باید جدا صادر بشه
یکی از مدارک لازم واسه صدور پاس من یه عکس 6 در 4 که باید پرسنلی گرفته میشد و گوش های من دیده میشد با مامی رفتیم به فتوفرهنگ که با مامی و بابایی آشناست و عکس های آتلیه م رو هم میرم اونجا؛ عمویی که میخواست از من عکس بگیره کلی لوسم کرد و بغلم کرد و بعد من رو گذاشت روی صندلی تا بشینم و با کلی شکلک که مامی و عمویی واسم در می آوردن بالاخره موفق شدن یه عکس مناسب بگیرن وقتی رفتیم اونجا عمویی گفتش که با پالتوش نمیشه عکس بگیره باید رنگ لباسش تیره باشه واسه همینم مامی پالتوم رو درآورد و اولین عکس پرسنلی من با ژیله ای که مامان جون واسم بافته و منم خیلی دوستش دارم، گرفته شد
این هم عکس من
جدیدترین کلمات من
دیشب مامی به بابایی گفتش که واسه آتریسایی cd عمو پورنگ بخره، آخه من عمو پورنگ و امیرمحمد رو خیلی دوست دارم
وقتی که مامی واسم عمو پورنگ رو گذاشت تا شامم رو بخورم شامم رو که خوردم هیچ.... به محض اینکه امیر محمد رو نشون داد فوری گفتم: ممد.............. وااااااای که مامی و بابایی چقدر فدام شدن و واسم ذوق کردن و ماچ مالیم کردن
امروز ظهری هم همین که امیر محمد رو دیدم فوری گفتم ممد......
مامی قول داده که 3 ساله که شدم من و ببره برنامه ی عمو پورنگ تا به عنوان مهمون تو برنامه شون باشم و عمو و امیرمحمد جونم رو از نزدیک ببینم
از دیروز یاد گرفتم بگم بله....... حالا مامی میخواد یادم بده که هر وقت صدام کرد من بگم بله.........
از دیشب یاد گرفتم و میگم ماست.........
همه ی اعضای بدن رو بلدم نشون بدم و بگم چند وقتی هست که لب رو هم بلد شدم و زبونم رو روی لب هام میکشم و می خندم