روزهایی که صبح زود از خواب بیدار میشم بعد از خوردن صبحونه، اگه مامی جونم کارهاش رو انجام داده باشه میریم پارک آخه یه پارک کوچولو به اسم پارک کودک هست که تقریبا 10 دقیقه ای پیاده تا خونه مون راه داره، واسه همینم مامی جونم من رو میذاره تو کالسکه تا خیلی اذیت نشم آخه تو پارک اینقدر شیطونی میکنم که کلی خسته میشم
روزهایی که با مامی جونم به پارک میریم ناهارم رو هم بهتر می خورم...
معمولا روزهای آفتابی میریم، آخه نیست که هوا خیلی سرده مامی میگه آفتاب بخوره سرما رو کمتر احساس میکنی...
اون روز که رفته بودیم پارک مامی جونم کلی عکس و فیلم از من گرفت چند تا نی نی دیگه هم بودن، که تقریبا همسن بودیم، یکیشون یه داداشی داشت که تو همه ی عکس های من می اومد و میگفت خاله از منم بگیر
همیشه هم ببعــــــــــی جــــــــــــونم رو با خودم میبرم آخه دوست دارم اونم بازی کنه
اینم عکس های پارک رفتن من
تو این عکس هم همه ی نی نی ها هستن
این سرسره مختص خودمه
اینجا میخوام برم سرسره پیچی سوار شم که یه کوچولو ترسیده بودم
و اما سرسره تونلی
اول باید از این تونل رد میشدم و بعد میرفتم سرسره بازی
مامی همش میگفت بشین خوشگلم، ولی من ایستادنی میرفتم
یاد گرفتم بگم
دیشب وقتی مامی جونم میوه آورد تا با بابایی دور هم بخوریم یهویی گفتم پورتو... یعنی پرتقال...
یاد گرفتم بشمرم وسایل رو، مثلا امروز دو تا عروسک تو دستم بود مامی گفت چند تا عروسک تو دستاته، خوشگلم،،،
منم فوری گفتم دو تا...
کارتون ممول و دختر مهربون رو خیلی دوست دارم و یاد گرفتم و میگم ممول...
همین که آهنگش شروع میشه میگم ممول
عاشق پروانه ی بالای سر ممول هم هستم و هر وقت میبینم فوری میگم پربانه...