امروز، حوالی ظهر بود که مامی اومد و موهام رو شونه کرد و یهویی گفتش که بیا موهای خوشگلت رو خرگوشی ببندم ببینم بهت میاد!!!؟؟؟
اینجوری شد که با یه کوچولو نق نقی که من زدم مامی موفق شد موهام رو واسه اولین بار این مدلی ببنده و کلی هم عکس و فیلم از من گرفت و وقتی بابایی اومد هم فوری رفتم جلوی در ورودی و گفتم د...... و موهام رو به بابایی جونم نشون دادم تا واسم ذوق کنه و منم خودم رو لوس کنم
این هم عکس های من
مامی کلی فدای قیافه ی متفکر من شد
الان هم مامی میگه بخند
منم این مدلی میخندم....
خخخخخخخخ
جدیدترین کلمات من
یکی از تبلیغاتی که تلویزیون پخش میشه واسه برنج بیست و یک هستش، همین که شروع میشه و آهنگش پخش میشه ، هنوز خانمه هیچی نگفته من میگم: بی.................................نج ( برنج ) آخه خانمه وقتی میگه کلی کش میاره حرفشو و منم کاملا اداش و در میارم و مامی و بابایی هم کلی فدام میشن...
یاد گرفتم میگم عشق... بابایی جونم همش میگه عشق منی( منم فوری انگشت اشاره م رو به سمت بابایی میگیرم )
از دیشب هم همین که بابایی گفت عشق منی منم فوری گفتم عشق...
یاد گرفتم بگم آره.......
یاد گرفتم بگم ماه...
تصویر ماه و ستاره رو کاملا میشناسم و وقتی ماه و میبینم فوری میگم ماه...