ظهر دیروز بعد از خوردن غذام مامانی بغلم کرد تا صورتم و بشوره ولی یکهو گفتش که چرا یه کوچولو داغی عزیزکم و فوری دمای بدنم رو با تب سنج گرفت که 37/5 بودش کلی ترسید منتظر بابایی شد تا از سر کار بیاد و بهش بگه که چی کار کنیم که یه وقت دماش بالاتر نره، وقتی بابایی اومد و قضیه رو فهمید فوری دمای من و گرفت و دید که 37/7 شده بعد به مامانی گفتش که استامینوفن باید بدیم. خیلی بی حوصله شده بودم و کلی نق می زدم، مامانی همش می گفتش که سرما که نخورده میشه از دندون بالاییش باشه، یعنی چی شده و هی دمای من و می گرفت و نگران تر می شدبعد از ظهر با مامانی به خونه ی مامان جونم اینا رفتیم اونجا هم کلی نق زدم وقتی شب اومدیم خونه مامانی و بابایی دمای من و گرفتن که باز بالاتر رفته بود و 38.2 شده بود، باز استامینوفن خوردم و کلی نق زدم و حتی شامم رو هم نخوردم و بعدش شیرم و خوردم و خوابیدم البته مامانی یه کوچولو دیفن هیدرامین هم داد تا من بخورم و توی خواب همش دستش و رو سرم میذاشت ببینه یه وقت داغ تر نشده باشم، ساعت 5:45 دقیقه صبح بیدار شدم که شیر بخورم همون موقع هم مامانی با تب سنج دمام و گرفت که 37/8 بود یه کم آروم شدتا اینکه صبح شد و همین چند لحظه پیش مامانی دمای من و گرفت که 36/2 بود و کلی خوشحال شدو خدا رو شکر کرد، منم هنوز خوابم
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط آیلین در تاریخ 1392/10/28 و 17:26 دقیقه ارسال شده است | |||
آخ فدای خواب نازش |
این نظر توسط مامان رهام در تاریخ 1392/10/25 و 11:44 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام عزیزم
خدانکنه گلمون سرما بخوره انشااله زودی خوب میشی پاسخ : سلام خاله، مرسی که بهم سر زدین، رهام جون خوبه
مامانی: سلام عزیزم اینقدر اذیت می کنه شب تو خواب همش جیغ می زنه دیروز هم که تب داشت بدتر بود، بعضی ها میگن شاید دندون بالاییش می خواد دربیاد، باز هم مرسی رهام جون و هم ببوسید |
این نظر توسط ثنــای دوست داشتنی در تاریخ 1392/10/24 و 20:17 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام عزیزم ،ظهر هر چه سعی کردم موفق نشدم برات نظر بذارم،احتمال داره از دندونات باشه ،نازنــــــــــــینم آرزو می کنم که همیشــه سالم و شاداب باشی پاسخ : سلام گلم، هر وقت بیای مرســــــــــــــــــــی،
آره مامانی هم همین حدس رو می زنه آخه خیلی هم بهونه گیر شدم |
این نظر توسط عمـــــــــــــــــــــــــــه زهرا در تاریخ 1392/10/24 و 15:00 دقیقه ارسال شده است | |||
خدا نکنه مریض شی فدات شم .
خوشحالم الان حالت بهـــــــــــتر شده. پاسخ : ســـــــــــــــــــــلام عمـــــــــــــــــــــه جونم دلم واست تنگ شده، مرسی |
این نظر توسط نیوشا در تاریخ 1392/10/24 و 13:24 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام خاله جون، اشکالی نداره عزیزم احتمالا داری دندون درمیاری نانازی گریه نکنی عزیزم لاغر نشی خوشگلم پاسخ : ســــــــــــــــــــــلام خاله، همش دارم گریه می کنم |
این نظر توسط پارمیدا در تاریخ 1392/10/24 و 10:51 دقیقه ارسال شده است | |||
چی شدی خوشگل خانم چش خوردی عزیزم خدا رو شکر که پایین اومده، مواظب خودت باش نازگل پاسخ : نمی دونم چی شده ولی خیلی بی حوصله ام، مرسی پارمیدا جون |
درباره ما
وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمین. آتریسا یعنی دختر زیباروی،الهه زیبایی،دختری از جنس آتش و آذرگون ........ من آتریسا هستم، 4 اردیبهشت 1392 ( 24 آوریل 2013 ) ساعت 8:50 صبح روز چهارشنبه با وزن 3/800 کیلوگرم وقد 51سانتیمتر دربیمارستان امام خمینی توسط دکتر لیلا جعفری عزیز متولد شدم . ازاین به بعد خاطراتمو تو وبلاگم میزارم ... و خیلی خوشحالم که به دیدن وبلاگم اومدید؛ امیدوارم لحظات خوشی رو در وبم سپری کنید
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
ارسال مطلب جدید
ارسال مطالب جدید
آمار سایت