loading...
♥ آتریسا جون مامان و بابا ♥
آتریسا جون بازدید : 310 یکشنبه 26 مرداد 1393 نظرات (15)

هر وقت که مامی و بابایی جونم می خوان مسواک بزنن منم فوری به مامی جــــــــــــــــونم میگم که مسواک من کو؟؟؟ و مامی فوری از اتاقم مسواکم رو میاره و به من میده و میشینه جلوم و به من میگه که چه جوری مسواک بزنم چند روزی هست که خوب یاد گرفتم و خودم هم خوشم میاد که روی لثه هام بکشم و هر بار که مسواک می زنم البته بابایی جونم فقط مسواک آخر شبم رو می بینه ، کلی فدام میشن و منم کلی خودم و لوس می کنم امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم تقریبا حول و حوش ساعت 10:30 بود و بعد از صرف صبحانه مامی جونم cd صد آفرین رو واسم گذاشت و وقتی که به مسواک رسید من اومدم پیش مامی جونم و گفتم مامان... مامان... و مامی جون جونم هم گفتش جان مامان گفتنش چیه خوشگلکم و من به تلویزیون اشاره کردم و واسه اولین بار گفتم مس............ و مامی جونم کلی ذوق کرد و فوری مسواکم رو آورد و هی به من میگفتش که بگو مسواک و من یه بار دیگه هم گفتم مس............ و بعد شروع کردم به مسواک زدن و مامی جونم هم در حالت های مختلف مسواک زدنم از من کلی عکس و کلی فیلم گرفت و کلی هم من خودم و لوس کردم یه کار جدید که امروز انجام دادم این بود که وقتی صد آفرینم داشت دندون رو نشون میداد منم دندونم رو نشون دادم و مامی جونم هم دید و واسم کلی ذوق کرد و ظهری که بابایی از سر کار اومد واسش تعریف کرد که من امروز چه کارهایی انجام دادم و بابایی هم کلی من و ماچ مالی کرد و مثل همیشه گفتش که آره خب جــــــــــــــــون باباییشه دیگه

مسواک زدن من

مسواک زدن من

مسواک زدن من

مسواک زدن کن

مسواک زدن من

مسواک زدن من

مسواک زدن من

مسواک زدن من

مسواک زدن من

از صندلیم اومدم پایین و همچنان مسواک می زنم

مسواک زدن من 

مسواک زدن من

مسواک زدن من

مسواک زدن من

مسواک زدن من

چند تا ژست هم گرفتم که مثل همیشه مامی جونم شکار کرده و بعدش هم کلی فدام شده 

مسواک زدن من

مسواک زدن من

مسواک زدن من

مسواک زدن من

وااااااااااااااااااااااااااااااااای همین الان از خواب بیدار شدم و عکس هام رو دیدم و فوری از مامی مسواکم رو خواستم و یه چیز دیگه هم ازش خواستم اینکه خمیر دندون رو هم بهم بده؛ کلی هم نق زدم آخه از مامی می خواستم که درش رو واسم باز کنه و مامی هم میگفت نه

مسواک زدن من

مسواک زدن من

آتریسا جون بازدید : 174 جمعه 24 مرداد 1393 نظرات (3)

                             

                                                                                                              

چند روزی میشه که دقیقا زیر دندون آسیای قبلیم یه مروارید دیگه جوونه زده که میشه دهمین مروارید من ( یعنی ردیف پایین سمت راست )؛ پریشب خیلی شب بدی بود حوالی ساعت 4/30 دقیقه ی بامداد بود که من از خواب بیدار شدم و کلی هم گریه کردم حتی بابایی اومد و بغلم کرد و کلی نازم کرد تا اینکه آروم شدم، مامی و بابایی جون جـــــــــونم همش نگران من بودن که چرا این جوری از خواب بیدار شدم تا اینکه دیشب وقتی مامی جونم داشت لثه هام رو ماساژ می داد یهویی متوجه شد که دندون آسیای ردیف بالایی، سمت چپم که میشه یازدهمین مروارید من هم جوونه زده و کلی ذوق کرد و خوشحال شد و به بابایی جونم گفتش که پس دلیل گریه ی شبانه ش همین بود جیگر طلای مامانیش چقدر داره اذیت میشه الهــــــــــی مامانیش فداش شه بعد بابایی هم اومد و من و بغل کرد و خدا رو شکر کرد و گفتش که نازنازی بابا دندون هات داره کامل میشه نفسی و منم کلی خودم رو لوس کردم

چند تا کلمه ی جدید هم یاد گرفتم:

اول از همه اینکه وقتی مامی جونم میگه بریم منم فوری میگم بیی.........م

و وقتی یه چیزی رو می خوام به مامی بدم، البته قبلا هم بلد بودم ولی الان واضح تر میگم بیا...........

هر وقت نون می بینم فوری به مامی میگم نون... نون... و مامی هم کلی با نون گفتنم فدام میشه.......

صدای الاغ هم یاد گرفتم مامی میگه : خره میگه......... منم فوری میگم ااااااااااااه......... ااااااااااااااه..........

قبلا فقط ببعی و پیشی و موشی و خرسی و خرم رو از بین حیوون ها می شناختم ولی الان گاو و مار هم می شناسم......

وقتی مامی میگه گاوه میگه: واضح میگم مااااااااااااااااااااااااا......... مااااااااااااااااااااااااااااا.................

یکی از پیام بازرگانی های که خیلی دوستش دارم تبلیغیه که واسه پفک لوسی پخش میکنه و واسه اولین بار که دیدم فوری گفتم میو ... میو ... و مامی همین جوری داشت به من نگاه می کرد که من چرا صدای گربه رو در میارم و وقتی به تلویزیون نگاه کرد متوجه شد که توی این تبلیغ یه دونه پیشی ناز هستش که هی میاد و می ره و آخرش هم میگه میو.......... و این جوری بود که واسه دفعه ی بعد که لوسی رو پخش کرد مامی جونم بدو بدو دوربینش رو آورد و از من فیلم گرفت و بعد هم با بابایی کلی فدام شدن و خدا رو شکر کردن که من چقدر دقت می کنم..........

جدیدا خیلی لجباز شدم و چند تا کار بد هم یاد گرفتم اولیش اینه که...

وقتی مامی عزیزم بعد از ظهرها من و به پارک یا بازار می بره تا توی خونه حوصله م سر نره، وسط هاش که میشه اصرار میکنم که من رو از کالسکه پایین بذاره و پیاده راه برم حتی دوست ندارم که بغل باشم............. و این جوری میشه که هر جا دوست دارم می رم و همه ی مغازه ها رو سرک میکشم و با هر کی دلم بخواد بای بای می کنم و خلاصه کلی مامی جونم و اذیت می کنم.......

یه کار بد دیگه که دو سه روزی میشه که انجام میدم این هستش که وقتی یه چیزی رو می خوام و مامی و بابایی میگن بد و به من نمیدن با دستهای توپول کوچولوم به لپهام می زنم و این جوری عصبانیتم رو نشون میدم که مامی و بابایی از این کار من خیلی ناراحت میشن.........

مامی جونم میگه که این ها همه مراحلیه که باید بگذرونی هر کار دوست داری انجام بده نفسی

آتریسا جون بازدید : 276 چهارشنبه 15 مرداد 1393 نظرات (11)

دیشب وقتی مامی جونم داشت لثه هام رو ماساژ می داد و یه کوچولو هم دیفن می مالید بهش؛ یهویی بابایی رو صدا زد و گفتش که خدا رو شکر دندون آتریسا جون نیش کرده بابایی هم فوری گفتش که کدوم یکی و مامی با تعجب جواب داد که من همش فکر می کردم اول نیش درآره اون هم سمت چپی ولی نه، اول آسیاب رو درآورده اون هم سمت راستی ردیف بالا............ مامی و بابایی جونم میگفتن که پس واسه همین اینقدر شب ها توی خواب نق می زنی آره جیگر طلایی  اولین دندون آسیابت مبارک باشه نفسی


وااااااااااااااااااای امروز ظهر وقتی که کنار بابایی جونم روی میز ناهار خوری نشسته بودم واسه اولین بار فووووووووووووووووووت کردم  وقتی بابایی می خواست یه کوچولو پلو واسم بریزه تا منم بخورم و سرگرم باشم و به غذای اون ها دست نزنم متوجه شد که داغه واسه همین شروع کرد به فوت کردن و منم با دیدن این صحنه فوری فوت کرد و مامی بابایی هم کلی فدام شدن و منم لوس شدم

 الان هم داشتم فوت می کردم که باز مامی من و شکار کرد

فوت کردن من

 جدیدا وقتی چشم رو نشون میدم انگشت اشاره ی کوچولوم رو میکنم توی چشم مامی یا بابایی جونم و فوری میگم چشم و دو سه روزی میشه که دماغ رو هم یاد گرفتم و بعد از نشون دادن چشم فوری انگشتم رو توی سوراخ دماغ میکنم و حتی دماغ مامی رو زخم کردم

 

دو شبی میشه که وقتی مامی و بابایی می خوان مسواک بزنن منم مسواکم رو که مامی جونم واسم خریده دستم می گیرم و روی دندون هام میکشم 

هر وقت مامی و بابایی جونم می خوان نخ دندون بکشن هم باید واسه من آماده کنن و بدن دستم تا منم لای دندون هام بکشم؛ آخه من بلدم نخ دندون بکشم 

آتریسا جون بازدید : 424 جمعه 10 مرداد 1393 نظرات (14)

این چند روزی که تعطیل شد دایی جونم تصمیم گرفت که بیاد اینجا تا من بتونم دایی جون جون خودم رو بعد از چند ماه دوباره ببینم، واااااااااااااای که چقدر خوش گذشت چقدر با هم بازی کردیمچقدر من خودم و لوس کردم واسه دایی گلم شب اولی که دایی جونم رسیده بود، اصلا دوست نداشتم بخوابم و تاساعت 3 و نیم بیدار بودم ؛ اون ساعت هم مامی و بابایی به زور و با تاریک کردن خونه و به خواب زدن خودشون تونستن من و بخوابونن فردا صبحش که از خواب پا شدم کلی خودم و واسه دایی جونم لوس کردم و مامی هم که از دیدن داداشیش کلی ذوق داشت تا تونست از ما عکس و فیلم گرفت

من و دایی

من و دایی 

من و دایی

من و دایی

من و دایی

مامی جونم واسه این دوتا عکسم کلی ذوق کرده بود که تونسته چه عکسایی بگیره

من و دایی

من و دایی

الان هم دارم این مدلی خودم رو لوس میکنم

من و دایی

من و دایی

من و دایی

من و دایی

من و دایی

من و دایی

باز مامی ما رو شکار کرد

من و دایی

دایی جــــــــــــــــونم یه خرسی خوشگل و ناز و گنده واسه کادوی تولدم به من هدیه داد که من خیلی ازش خــــــــــــــوشم اومد و کلی باهاش بازی کردمکلی بوسیدمش و کلی هم نازش کردم...

خرسی خودمه

خرسی خودمه

خرسی خودمه

خرسی خودمه

خرسی خودمه

دایی امیرحسین م فقط خرسی بهم کادو نداد که، دو تا کیف خوشگل کیتی هم واسم هدیه آورد که من خیلی خوشم اومد یه دونه خرسی کوچولو هم، دایی به من داد............. مرســــــــی دایـــــــــــی جــــــــــونم بوس بوس

مرسی دایی جونم 

الان هم با خرسیم خلوت کردم که باز مامی من و شکار کرد

مرسی دایی

مرسی دایی

مرسی دایی

مرسی دایی

می خوام بغلت کنم خب

مرسی دایی

اینجا دارم چشمهای خرسیم و به همه نشون میدم و میگم چشم...

مرسی دایی

دیروز وقتی دایی جونم می خواست برگرده تهران چقدر گریه کردم آخه دوست نداشتم دایی بره ، دلم می خواست همش باهاش بازی کنم ولی دایی جونم کار داشت و باید برمی گشت، مامی قول داده که زودی من و ببره تهران  

آتریسا جون بازدید : 162 سه شنبه 07 مرداد 1393 نظرات (4)

امروز روز عید و بابایی هم خونه ست؛ وقتی از خواب بیدار شدم یهویی صدای بابایی رو که شنیدم فوری از مامی جونم خواستم که من و از تخت بذاره پایین تا برم پیش بابایی جـــونم و از دیدنش کلی ذوق کردم بابایی داشت یه کتابی رو می خوند و منم همش میگفتم که به منم بده بخونم ولی بابایی میگفتش که نه بابایی......... آخه پاره میکنی حیف میشه ولی وقتی کتاب رو برداشتم به بابایی جونم نشون دادم که من کتاب و می خوام بخونم نه اینکه پاره ش کنم

کتاب دوست دارم

کتاب دوست دارم

کتاب دوست دارم

کتاب دوست دارم

کتاب دوست دارم

کتاب دوست دارم

کتاب دوست دارم

چند روزی میشه که صندلی بادیم سوراخ شده و من استفاده های دیگه ای از اون میکنم مثلا به عنوان پله، ترامپولین... مامی جونم میگه اونقدر بالا و پایین پریدی ترکوندیش

امروز هم بعد از خوندن کتاب هوس کردم برم روی میز عسلی بشینم و کلی کیف کنم و مامی جونم هم باز من و شکار کرد و همش به بابایی میگفت که آتریسا جون خیلی به کوهنوردی علاقه داره مگه نه؟؟؟

کوهنوردی هم دوست دارم

 کوهنوردی هم دوست دارم

 کوهنوردی هم دوست دارم

کوهنوردی هم دوست دارم

کوهنوردی هم دوست دارم 

الان هم دارم خودم و لوس می کنم

لوس کردن من  

آتریسا جون بازدید : 405 شنبه 04 مرداد 1393 نظرات (14)

                                          

                                                                               

 

                                                                

                  ماهـــــــــــــــــــــه شدم

امروز حوالـــــــــــی ظهر بود که با مامی جونم واسه اندازه گیری قد و وزن و دور سر به بهداشت رفتیم و وقتی که همه ی اندازه ها رو گرفتن به مامی جـــــــــونم گفتن که قدش و دور سرش عالیه، ولی نیست که از 12 ماهگی تا الان وزن که نگرفته هیچی، کاهش وزن هم درحد نیم کیلو داشته باید یک ماهه دیگه هم بیاد واسه اندازه گیری؛ مامی جونم هم کلی استرس گرفت و فوری با دایی جــــــــــــونم تماس گرفت و دایی گلم هم گفتش که نگران نباش طبیعیه و اصلا چیز خاصی نیست و همه چیز OK

بعد که به خونه اومدیم توی بغل مامی نشسته بودم که یهویی انگشت اشاره م رو گذاشتم روی چشمهای مامی و گفتم تشم............ و مامی جونم هم کلی واسم ذوق کرد و واسه بابایی هم تعریف کرد که 15 ماهگیم هم یه کار جدید انجام دادم

یه کار دیگه هم که دو سه روزه یاد گرفتم اینکه اگه مامی یه کاری رو ازم بخواد و من دوست نداشته باشم انجام بدم برمی گردم و میگم نه نه نه ...

حرفها و کارهایی که من تا الان( 15 ماهگیم )بلدم

مامی جونم رو صدا می زنم و میگم: مامان.........

بابایی خوشگلم رو هم همش صدا میزنم و میگم بابا............

دایی هم بلدم بگم ولی داییم پیشم نیست که صداش کنم دایــــــــی...

عمو هم بلدم بگم ولی هر وقت دلم بخواد صداش میکنم و میگم عمو...

هر وقت یه توپ می بینم فوری توپم رو دستم میگیرم و میگم تــــــوپ...

اشاره کردن به چشم و گفتن کلمه ی تشم ... رو هم بلدم

دست و پا رو هم می تونم نشون بدم ولی هنوز نمیگم...

موشی و پیشی و ببعی و خرسی و خرم( الاغم) رو هم میشناسم... ببعی رو هم بلدم بگم..............

صدای گربه میو میو........... صدای ببعی بع بع .......... رو هم بلدم

هر وقت یه کوچولو می بینم فوری میگم نی نی...

ناز کردن هم بلدم... بوسیدن هم بلدم ولی خیلی از بوس بدم میاد...

اشاره کردن با انگشت اشاره رو هم بلدم...........

یه چیز جدید که می بینم فوری اشاره میکنم و میگم چیــــــه............ 

الو گفتن با گوشی تلفن و موبایل رو هم بلدم............

کلاغ پر بازی و گفتن پر رو هم بلدم..............

کنترل های تلویزیون و cd رو هم میشناسم؛ روشن و خاموش کردن دستگاه cd رو هم      بلدم.................. هر وقت از یه برنامه ای که داره پخش میشه خوشم نیاد کنترل رو دستم  میگیرم و می برم سمت تلویزیون و یه دکمه رو می زنم و اینجوری از مامی  یا بابایی  می خوام که عوض کنن ؛ آخه من دوس ندارم.............

لالا لالا یی واسه عروسکم هم بلدم، مامی وقتی میگه عروسکت لالا کنه منم بغلش  میکنم و توی دستهام می چرخونمش ...............

الله اکبر هم بلدم، جدیدا جا نماز مامی رو میارم و میدم دستش و میگم الله............. و  یه دستم رو هم میارم کنار گوشم.............

جدیدا با چشمهام چشمک هم می زنم.............

دالی بازی هم که خیلی دوست دارم؛ و موقع بازی دالی هم میگم........

الاکلنگ بازی و سرسره بازی و تاب بازی رو هم خیلی دوست دارم..........

هر وقت تاب سوار میشم؛ منم می خونم .... تااااااااااب تاااااااااااب ..........

دوچرخه سواری و سه چرخه سواری هم خیلی دوست دارم.............

هروقت تشنه ام میشه میگم آبه.............

هر وقت گشنمه یا شیر می خوام میگم م ( با فتحه) ...............

بالا و پایین رفتن از پله رو هم تقریبا یاد گرفتم...............

وقتی مامی یا بابایی میگه بزن قدش؛ فوری می زنم به دستش..........

وقتی با یه چیزی برخورد می کنم یا می افتم زمین فوری با دستام بهش می زنم و میگم  ب........د    ب........د    ب........د؛ چند روزی میشه که زمین رو هم بد می کنم و مامانی  و بابایی رو کلی می خندونم

جدیدا این کار رو انجام میدم و این مدلی نگاه میکنم....

 

بای بای کردن هم که خیلی وقته انجام میدم و بای بای هم میگم........

 

تعداد صفحات : 40

درباره ما
Profile Pic
وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمین. آتریسا یعنی دختر زیباروی،الهه زیبایی،دختری از جنس آتش و آذرگون ........ من آتریسا هستم، 4 اردیبهشت 1392 ( 24 آوریل 2013 ) ساعت 8:50 صبح روز چهارشنبه با وزن 3/800 کیلوگرم وقد 51سانتیمتر دربیمارستان امام خمینی توسط دکتر لیلا جعفری عزیز متولد شدم . ازاین به بعد خاطراتمو تو وبلاگم میزارم ... و خیلی خوشحالم که به دیدن وبلاگم اومدید؛ امیدوارم لحظات خوشی رو در وبم سپری کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • جراحی فک پایین جلو آمده
  • عزیز مــــــادر
  • ۞۞بغض مشکى۞۞
  • کلبـــــــــه غم
  • ♥❤♥ دختر باروني ♥❤♥
  • وب سایت تفریحی 9 فان
  • ♥کلبه عشــــــق♥
  • حس من
  • امير آرسام خان و مامان سولماز
  • ♯♩♪♫♬♭♮ ♥ ƬƛƦԼƛƝ ♥♯♩♪♫♬♭♮
  • ♥ عاشقانه هانا مامان بابا آریا ♥
  • *شاهزاده* ماهان
  • یک مرد یک زندگی
  • خاطرات محسن
  • دانلود آهنگ جدید
  • آلبوم عکس های گل پسرم ( امیرحسین جون )
  • طراحــــــــــــــی امیرحسین ( عاطفه جون )
  • ✿ツ گل یخیــــღــツ✿
  • سایت تفریحی dellster
  • ... مرجع دانلود بیت و / HDLBEAT.IR
  • ♥بوسه خیال♥
  • دنیـــــــــای بارونی مــــــن
  • آوا بست
  • مرسانا قند عسل مامان و بابا
  • الکی خوش ها
  • سرزمین جدیدترین شکلکهای متحرک زیبا (( زیبا ساز وبلاگهای کودکانه))
  • آرتین... مرد کوچک خانه ما...
  • ミ★ミبـــازی روزگـــارミ★ミ
  • ミ★ミلاچــــــینミ★ミ
  • آبتاب (تفریح و سرگرمی)
  • خاطرات آتریسا جون
  • لاريسا جون
  • ♥♥یک فنجان آرامش♥♥
  • تاتی تاتی عسلم
  • جشن تولد تم دار
  • یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی
  • مارینا جـــــــــون
  • ♥♥♥مهتابی به رنگ ســــــــــرخ♥♥♥
  • lovely
  • عاشقانه
  • دهکده عشق
  • فروشگاه اینترنتی جامع
  • سبک زندگی کودک
  • آندیا تک گل بوستان عشق
  • آتریسا جون
  • دختر بهاری
  • یسنا دختر ناز مامان
  • ویانا ... هدیه ی زیبای خداوند
  • رزبلاگ
  • تارا تک ستاره ما
  • ترنم بهار ...... نازنین زهرا جون
  • درسا جون
  • شکلک ها ی متحرک و زیبا
  • تابستون داغ
  • سایت فروش بازدید جهت کاهش رتبه الکسا
  • می نویسم برای دخترم
  • اشک تنها
  • دخترم تارا
  • سلام موزیک لینکش کن
  • بهونه ی زیبای زندگی ( کوروش جون)
  • آنیتا عسل مامان و بابا
  • امیر و یاس عزیزمان
  • آوا و اهورا جون( دوقلوهای افسانه ای من )
  • دنیای تصاویر متحرک
  • دنیای شکلک و زیبا ساز وبلاگ
  • امیرعلی ستاره مامان
  • سایت تفریحی یاسمین
  • رهام هستی مامان و بابا
  • ***احساس شیشه ای***
  • ♥دخترک طراح ♥
  • آنیسا (مانند عشق )
  • کارن عشق زندگی
  • مانلی من تو زیباترین لبخند خداوندی
  • ♨..آشپزيهاي مامانم..♨ مامانم چی برام پخته؟
  • ثنا دخمل دوست داشتنی مامان
  • ღღღ [̲̅د̲̅][̲̅و̲̅][̲̅ر̲̅][̲̅ی̲̅] [̲̅ا̲̅][̲̅ز̲̅] [̲̅ت̲̅][̲̅و̲̅] ღღღ
  • رادین نفس خاله
  • مامان آتریسا کوچولو
  • هستیا جون ( نفس مامان و بابا )
  • خاطرات آریسا
  • دخترونه
  • دنیای من<< رقیه کوچولو >>
  • وبلاگ غمگین واحساسی وعاشقی و...
  • دو عاشق
  • توپ گذر؛ بزرگترین مرجع دانلود و سرگرمی
  • تست روانشناسی
  • سرزمین جدیدترین شکلکهای متحرک زیبا
  • همه چی
  • نازنین جون
  • divooneha
  • آرسام کوچولو... پسری مامان... عسلی بابا
  • B..O..M..B..O..M
  • ღ✿ღدخترونهღ✿ღ
  • دخملا و پسرای خوب بیان تو
  • پرنسس زیبای ما ( آتریسا کوچولو )
  • دنیا فرشته مامان و بابا
  • دخملی شکلک
  • فردا گستر، نرم افزار، فن آوری، سلامت، تجارت
  • دانلود سریال جدید
  • بزرگترین کامیونیتی ایرانیان مقیم استرالیا
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آرشیو
    ارسال مطلب جدید


    ارسال مطالب جدید


    آمار سایت
  • کل مطالب : 240
  • کل نظرات : 1723
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 52
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 285
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 612
  • بازدید ماه : 1,458
  • بازدید سال : 10,828
  • بازدید کلی : 282,005
  • کدهای اختصاصی
  • کد نمایش افراد آنلاین
  • یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی


    سفارش کد بارشی

    کد ِکج شدَنِ تَصآوير


    کد حرکت متن دنبال موس