هر وقت که مامی و بابایی جونم می خوان مسواک بزنن منم فوری به مامی جــــــــــــــــونم میگم که مسواک من کو؟؟؟ و مامی فوری از اتاقم مسواکم رو میاره و به من میده و میشینه جلوم و به من میگه که چه جوری مسواک بزنم چند روزی هست که خوب یاد گرفتم و خودم هم خوشم میاد که روی لثه هام بکشم و هر بار که مسواک می زنم البته بابایی جونم فقط مسواک آخر شبم رو می بینه ، کلی فدام میشن و منم کلی خودم و لوس می کنم امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم تقریبا حول و حوش ساعت 10:30 بود و بعد از صرف صبحانه مامی جونم cd صد آفرین رو واسم گذاشت و وقتی که به مسواک رسید من اومدم پیش مامی جونم و گفتم مامان... مامان... و مامی جون جونم هم گفتش جان مامان گفتنش چیه خوشگلکم و من به تلویزیون اشاره کردم و واسه اولین بار گفتم مس............ و مامی جونم کلی ذوق کرد و فوری مسواکم رو آورد و هی به من میگفتش که بگو مسواک و من یه بار دیگه هم گفتم مس............ و بعد شروع کردم به مسواک زدن و مامی جونم هم در حالت های مختلف مسواک زدنم از من کلی عکس و کلی فیلم گرفت و کلی هم من خودم و لوس کردم یه کار جدید که امروز انجام دادم این بود که وقتی صد آفرینم داشت دندون رو نشون میداد منم دندونم رو نشون دادم و مامی جونم هم دید و واسم کلی ذوق کرد و ظهری که بابایی از سر کار اومد واسش تعریف کرد که من امروز چه کارهایی انجام دادم و بابایی هم کلی من و ماچ مالی کرد و مثل همیشه گفتش که آره خب جــــــــــــــــون باباییشه دیگه
از صندلیم اومدم پایین و همچنان مسواک می زنم
چند تا ژست هم گرفتم که مثل همیشه مامی جونم شکار کرده و بعدش هم کلی فدام شده
وااااااااااااااااااااااااااااااااای همین الان از خواب بیدار شدم و عکس هام رو دیدم و فوری از مامی مسواکم رو خواستم و یه چیز دیگه هم ازش خواستم اینکه خمیر دندون رو هم بهم بده؛ کلی هم نق زدم آخه از مامی می خواستم که درش رو واسم باز کنه و مامی هم میگفت نه