مامی جــــونم هر روز من و به حمام می بره البته به جز موهام کلی می شوردم و یه کوچولو هم آب بازی می کنم و کلی کیف می کنم دیروز صبح وقتی مامی می خواست من رو به حمام ببره یهویی به سمت کمد لباس های من رفت و با حوله تن پوشی که مامان جون واسه سیسمونیم گذاشته بود اومد پیش من و گفتش که فکر کنم دیگه اندازه ت شده باشه جیگر مامانی و این جوری شد که بعد از حمام تنم کرد و کلی واسم ذوق کرد و کلی هم فدام شد و کلی عکس و فیلم هم از ما دو تا گرفت و ظهری که بابایی از سر کار اومد بهش نشون داد و بابایی جونمم کلی ماچ مالیم کرد
مامان جونم مرسی، خیلی دلم واستون تنگ شده
می بوسمتون بوس بوس
جدیدترین چیزی که یادگرفتم
وقتی مامی جونم می خواد آب یا غذا بهم بده وقتی که به اندازه ای که می خوام خوردم بعدش میگم نه............ ( یعنی مرسی کافیه ) یا وقتی که مامی جونم میگه pp کردی میگم نه........... دیشب بابایی هم داشت به مامی جونم میگفتش که آره جیگر طلایی یاد گرفته که کلمه ی نه رو جای درستش به کار ببره...........
و وقتی مامی صدام میزنه و میگه آتریسای مامانی میگم ها....... ( یعنی بله ) که بابایی هم فوری میگه بگو بله بابا جونم؛ بعضی وقتها هم میگم ب..... له
تبلیغ بالا بالا رو هم وقتی از تلویزیون می بینم بالا ، پایین می پرم و میگم بالا..... بالا......
کلی هم دست می زنمو قر میدم خیلی خوشم اومده ازش .........
این هم عکس های من و حوله ام
الان هم به دیوار چسبیدم و مامی هم داره عکس هنری میگیره
اینم عکس های من و نخ دندون مورد علاقه ام