loading...
♥ آتریسا جون مامان و بابا ♥
آتریسا جون بازدید : 536 شنبه 29 شهریور 1393 نظرات (24)

دیشب من و مامی و بابایی جون جـــــــــونم به عروسی پسر یکی از همکارهای بابایی دعوت بودیم و مامی من واسه اولین بار ناخن های دست های من و لاک زد و کلی واسم ذوق کرد و فوری به بابایی جونم نشون داد و اون هم کلی فدای انگشت های کوچولوی توپولیم شداز قبل مامی جونم و خاله سمانه تصمیم گرفته بودن که من و یاسمین جون لباس عروس بپوشیم و این جوری شد که دیشب واسه اولین بار لباس عروسی رو که عمه ناهید بابایی جونم واسه تولدم به من هدیه داده بود پوشیدم و مامی جونم و بابایی هم کلی فدام شدن و منم هی خودم و لوس کردم خیلی خوش گذشت، خاله سمانه جون که از ما زودتر به تالار رفته بود یه جای خوب واسه ما نگه داشته بود واسه همین من همش وسط بودم و تا تونستم شیطونی کردم و یه کوچولو هم نانای کردم و دس دسی هم کردم

دیروز بعد از ظهر وقتی مامی جونم می خواست قطره آهن بده بخورم یهویی متوجه شد که دوازدهمین مرواریدم هم نیش کرده و خدا رو شکر کرد و به بابایی گفتش که حالا آتریسایی 12 تا دندون خوشگل داره الهــــــــــی مامانی فداش شه

چند تا کلمه جدید یاد گرفتم...

اول از همه گل ها رو دیگه میشناسم و وقتی میبینم فوری میگم گل........... حتی دیشب وقتی رفته بودیم دنبال ماشین عروس یکی از میدون ها رو که دور میزدیم ؛ وسطش یه دونه گل داشت و منم همش میگفتم گللللللل... گللللللل...

امروز وقتی مامی ازم پرسید که اسمت چیه جیگر طلایی اولش میگفتم تا....... تا...... بعدش یه بار هم گفتم آت..... سا........ وااااااااااای که چقدر مامی واسم ذوق کرد و من و ماچ مالی کرد

این هم عکس هایی که دیشب مامی جونم از من گرفته

اولین لباس عروس من

اولین لباس عروس من

اولین لباس عروس من

اولین لباس عروس من

اولین لباس عروس من

اولین لباس عروس من 

آتریسا جون بازدید : 425 سه شنبه 25 شهریور 1393 نظرات (19)

                                                                        

چند ماهی میشه که بوس کردن و یاد گرفتم ولی اصلا دوست نداشتم کسی رو ببوسم؛ فقط عکس ها رو می بوسیدم.......

ولی همین امروز ( سه شنبه 25 شهریور ماه 93 ) دقیقا ساعت 15:15 دقیقه بود که وقتی می خواستم برم لالا کنم با بابایی جـــــــــــــــونم بای بای کردم و وقتی بابایی گفتش که یه بوس به بابا بده بعد برو اومدم و لپ های خوشگل بابا جــــــــــــــــــونم و با صدای بلند بوسیدم

وااااااااااااااااااااااای چقدر بابایی و مامانی واسم ذوق کردن و فدام شدن

وقتی هم که با مامی جـــــــــــــونم رفتم که برم واسه لالا یهویی برگشتم و با دستهای کوچولوم یه بوس صدادار دیگه واسه بابایی فرستادم  

بابایی همش میگفت چقدر چسبید جیگر طلایی

آتریسا جون بازدید : 206 سه شنبه 25 شهریور 1393 نظرات (10)

بابا جون مهربونم یه تخته وایتبرد کوچولو با یه ماژیک خوشگل کوچولو واسم خریده بود که عید که رفته بودیم خونه بابا جونم اینا به من داد، من یهویی رفتم کشوی کمدم رو باز کردم که دیدمش و از مامی خواستم که واسم آماده کنه تا خط خطی کنم و وقتی داشتم این کار رو انجام میدادم چقدر کیف میداد مامی جونم همش می ترسید که دهن کنم و یه وقت بخورمو باز مثل همیشه کلی فیلم و عکس از من و تخته وایتبردم گرفت

جدیدترین چیزی که یاد گرفتم؛

چند روز پیش مامی جونم چیزی رو که می خواستم داد به دستم و من گفتم میســــــــــی... مامی خوشگلم فکر کرد اشتباهی متوجه شده ولی چند بار دیگه که یه همچین موقعیتی واسم پیش اومد باز گفتم میســـــــــی... واااااااااااااااااااای چقدر مامی جونم واسم ذوق کرد و من و ماچ مالی کرد و خدا رو شکرد کرد و فوری با بابایی جونم تماس گرفت و همه رو واسش تعریف کرد و همش میگفتش که خیلی خوشحالم که دیگه  از حالت طوطی داره درمیاد و یه کلمه رو خودش از بین حرف های ما یاد گرفته و جای درستش داره بکار میبره خدایا واسه این همه هوشی که به آتریسایــــــــــــــــــــــــــی ما دادی خیلی خیلی ممنونیـــــــــــــــــــــــم، مامی جون جونم میگفتش که آخه جیگر طلای مامانی، نفسی بابایی این فقط هوشت رو نشون نمیده که ناز گلی من؛ ماشالله هزار ماشالله خیلی فهمیده ای عزیزم

میســـــــــــــــــی مامانی میســـــــــــــــــی بابایی

کلمه ی دیگه ای که یاد گرفتم خوب بگم ... اینه که وقتی کتاب دستم می گیرممیگم کتاب.................

 

یکی از چیزهایی که خیلی دوست دارم، بادکنک بازیه و جدیدا هر وقت عکس یه بادکنک رو میبینم یا توی تلویزیون بادکنک میبینم فوری به مامی نشون میدم و میگم: بادکن....ک..............

 

 

روی تشک من شکل یه کیک هست و هر وقت صبح از خواب پا میشم به مامی نشون میدم و میگم کیک...........وقتی که از تلویزیون برنامه ای نشون میده که تولد گرفتن فوری بالا پایین می پرم و میگم کیک.............. 

راستی یاد گرفتم گوش هامم نشون بدم و بگم گووووووووووووش...

این هم عکس های من و تخته وایتبردم

اولین خط خطی کردن من

اولین خط خطی کردن من

اولین خط خطی کردن من

اولین خط خطی کردن من

اولین خط خطی کردن من

اولین خط خطی کردن من

اولین خط خطی کردن

اولین خط خطی کردن من

اولین خط خطی کردن من

وقتی مامی داشت به من نگاه می کرد، یهویی متوجه یه چیزی شد... می خواست من و بخوره آخه به من میگفتش که مامانی جونم شما چپ دستی یا راست دستی خوشگل من؟؟؟

اولین خط خطی کردن من

اولین خط خطی کردن من

اولین خط خطی کردن من

واسه این دو تا عکسم باز مامی کلی فدام شد

اولین خط خطی کردن من

 اولین خط خطی کردن من

آتریسا جون بازدید : 440 دوشنبه 24 شهریور 1393 نظرات (11)

همیشه با لوگوهام همین جوری بازی می کردم ولی چند باری که دیدم بابایی جونم و مامی جونم با این کوچولو موچولوها چه چیزهای خوشگلی درست میکنن منم علاقه مند شدم ببینم که آیا منم می تونم چند تا شو به هم بچسبونم و این جوری بود که با چند بار امتحان کشف کردم که آره این ها رو میشه به هم چسبوند و تعدادش رو زیاد کرد این هم اولین خونه سازی من که مامی جونم کلی فدام شد و فوری چند تا عکس خوشگل از من و اولین ساخته های دست من گرفت

این هم اولین سازه ی من با انگشت های کوچولوم

اولین خونه سازی من

باز مامی من کلی عکس و فیلم داره از من می گیره

اولین خونه سازی من

اولین خونه سازی من

اولین خونه سازی من

اولین خونه سازی من

اولین خونه سازی من

آتریسا جون بازدید : 396 چهارشنبه 19 شهریور 1393 نظرات (23)

از پریروز سرما خوردم و به مامی هم سرما دادم واسه همین هر دومون خیلی حالمون بد بود، امروز یه کوچولو بهتریم دیروز بعد از ظهر وقتی با مامی جونم و خاله سمانه و یاسمین و امیرحسین جون به پارک رفته بودیم، خاله سمانه به مامی گفتش که بریم بازار و واسه یاسمین جون کفش بخریم، این جوری شد که رفتیم تا کفش ها رو ببینیم، یکی از کفش ها رو خاله سمانه جون واسه یاسمین انتخاب کرد که اندازه پای یاسمین نبودش و بعد به مامی گفتش که واسه ی آتریسایی نمی خوای کفش بخری و مامی هم که خوشش اومده بود از دست خاله گرفت و پای من کرد و منم که خیلی خیلی خوشم اومدو از مامی خواستم که من و پایین بذاره تا راه برم و هر چقدر که مامی جونم میگفتش که بیا از پاهات درآرم همش میگفتم نه..... نه..... و همه به من می خندیدن خلاصه اولین کفش اسپرتم رو خریدم و فوری پوشیدم و توی خیابون همش کفش هام و نگاه میکردم و به مامی و خاله نشون میدادم و هی خودم و لوس می کردم 

اولین کفش اسپرت من

یه اتفاق بدی که واسم افتاد؛ پریروز داشتم شیطونی می کردم که یهویی افتادم روی فرش و دماغم پوست شد و کلی گریه کردم البته الان یه کم بهتر شده ولی هنوز جاش مونده 

این عکسها هم واسه الانه که از مامی خواستم کفش هام و پام کنه

اولین کفش اسپرت من

اولین کفش اسپرت من

اولین کفش اسپرت من

اولین کفش اسپرت من

اولین کفش اسپرت من

اولین کفش اسپرت من

اولین کفش اسپرت من

اولین کفش اسپرت من

باز مامی من و شکار کرد

اولین کفش اسپرت من 

آتریسا جون بازدید : 421 جمعه 14 شهریور 1393 نظرات (27)

                                                           

امروز

روزه شدم

دو سه روزی هست که مامی جونم همش میگه واااااااااااااای خدایا آتریسا جون داره 500 روزه میشه، خدایا شکرت که این فرشته ی ناز و به ما دادی خودت همه جوره ، همه جا پشت و پناهش باش، تا ابد می سپرمش به تویی که به ما عنایتش کردی 

یهویی میبینم مامی جونم دستهاش و به سمت بالا می بره و اشک توی چشمهاش جمع میشه و به من میگه دوستت دارم عزیزم و با یه بوس ناز بغلم میکنه و من کلی خجالت میکشم و صورتم سرخ میشه و سرم و میندازم پایین و اون موقع ست که مامی جونم میگه فدای خجالت کشیدنت بشم من الهــــــــــــــــــــی

دیشب با مامی و بابایی رفتیم و یه کیک خوشگلبه مناسبت 500 روزه شدنم خریدیم و امروز صبحی بابایی کلی فدام شد و منم کلی خودم و واسش لوس کردم 

500 روزگی من

 

این هم عکس هایی که مامی جونم، وقتی داشتم خودم و لوس میکردم واسه بابایی؛ گرفته

500 روزگی من

500 روزگی من

500 روزگی من

500 روزگی من

الان هم بابایی جونم می خواد واسم فشفشه روشن کنه

500 روزگی من

500 روزگی من

این هم عکس العمل من به فشفشه........

500 روزگی من

مامی جــــــونم و بابایی جــــــــونم کلی واسه این عکسم فدام شدن

بابایی بوس مامانی بوس

500 روزگی من 

تعداد صفحات : 40

درباره ما
Profile Pic
وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمین. آتریسا یعنی دختر زیباروی،الهه زیبایی،دختری از جنس آتش و آذرگون ........ من آتریسا هستم، 4 اردیبهشت 1392 ( 24 آوریل 2013 ) ساعت 8:50 صبح روز چهارشنبه با وزن 3/800 کیلوگرم وقد 51سانتیمتر دربیمارستان امام خمینی توسط دکتر لیلا جعفری عزیز متولد شدم . ازاین به بعد خاطراتمو تو وبلاگم میزارم ... و خیلی خوشحالم که به دیدن وبلاگم اومدید؛ امیدوارم لحظات خوشی رو در وبم سپری کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • جراحی فک پایین جلو آمده
  • عزیز مــــــادر
  • ۞۞بغض مشکى۞۞
  • کلبـــــــــه غم
  • ♥❤♥ دختر باروني ♥❤♥
  • وب سایت تفریحی 9 فان
  • ♥کلبه عشــــــق♥
  • حس من
  • امير آرسام خان و مامان سولماز
  • ♯♩♪♫♬♭♮ ♥ ƬƛƦԼƛƝ ♥♯♩♪♫♬♭♮
  • ♥ عاشقانه هانا مامان بابا آریا ♥
  • *شاهزاده* ماهان
  • یک مرد یک زندگی
  • خاطرات محسن
  • دانلود آهنگ جدید
  • آلبوم عکس های گل پسرم ( امیرحسین جون )
  • طراحــــــــــــــی امیرحسین ( عاطفه جون )
  • ✿ツ گل یخیــــღــツ✿
  • سایت تفریحی dellster
  • ... مرجع دانلود بیت و / HDLBEAT.IR
  • ♥بوسه خیال♥
  • دنیـــــــــای بارونی مــــــن
  • آوا بست
  • مرسانا قند عسل مامان و بابا
  • الکی خوش ها
  • سرزمین جدیدترین شکلکهای متحرک زیبا (( زیبا ساز وبلاگهای کودکانه))
  • آرتین... مرد کوچک خانه ما...
  • ミ★ミبـــازی روزگـــارミ★ミ
  • ミ★ミلاچــــــینミ★ミ
  • آبتاب (تفریح و سرگرمی)
  • خاطرات آتریسا جون
  • لاريسا جون
  • ♥♥یک فنجان آرامش♥♥
  • تاتی تاتی عسلم
  • جشن تولد تم دار
  • یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی
  • مارینا جـــــــــون
  • ♥♥♥مهتابی به رنگ ســــــــــرخ♥♥♥
  • lovely
  • عاشقانه
  • دهکده عشق
  • فروشگاه اینترنتی جامع
  • سبک زندگی کودک
  • آندیا تک گل بوستان عشق
  • آتریسا جون
  • دختر بهاری
  • یسنا دختر ناز مامان
  • ویانا ... هدیه ی زیبای خداوند
  • رزبلاگ
  • تارا تک ستاره ما
  • ترنم بهار ...... نازنین زهرا جون
  • درسا جون
  • شکلک ها ی متحرک و زیبا
  • تابستون داغ
  • سایت فروش بازدید جهت کاهش رتبه الکسا
  • می نویسم برای دخترم
  • اشک تنها
  • دخترم تارا
  • سلام موزیک لینکش کن
  • بهونه ی زیبای زندگی ( کوروش جون)
  • آنیتا عسل مامان و بابا
  • امیر و یاس عزیزمان
  • آوا و اهورا جون( دوقلوهای افسانه ای من )
  • دنیای تصاویر متحرک
  • دنیای شکلک و زیبا ساز وبلاگ
  • امیرعلی ستاره مامان
  • سایت تفریحی یاسمین
  • رهام هستی مامان و بابا
  • ***احساس شیشه ای***
  • ♥دخترک طراح ♥
  • آنیسا (مانند عشق )
  • کارن عشق زندگی
  • مانلی من تو زیباترین لبخند خداوندی
  • ♨..آشپزيهاي مامانم..♨ مامانم چی برام پخته؟
  • ثنا دخمل دوست داشتنی مامان
  • ღღღ [̲̅د̲̅][̲̅و̲̅][̲̅ر̲̅][̲̅ی̲̅] [̲̅ا̲̅][̲̅ز̲̅] [̲̅ت̲̅][̲̅و̲̅] ღღღ
  • رادین نفس خاله
  • مامان آتریسا کوچولو
  • هستیا جون ( نفس مامان و بابا )
  • خاطرات آریسا
  • دخترونه
  • دنیای من<< رقیه کوچولو >>
  • وبلاگ غمگین واحساسی وعاشقی و...
  • دو عاشق
  • توپ گذر؛ بزرگترین مرجع دانلود و سرگرمی
  • تست روانشناسی
  • سرزمین جدیدترین شکلکهای متحرک زیبا
  • همه چی
  • نازنین جون
  • divooneha
  • آرسام کوچولو... پسری مامان... عسلی بابا
  • B..O..M..B..O..M
  • ღ✿ღدخترونهღ✿ღ
  • دخملا و پسرای خوب بیان تو
  • پرنسس زیبای ما ( آتریسا کوچولو )
  • دنیا فرشته مامان و بابا
  • دخملی شکلک
  • فردا گستر، نرم افزار، فن آوری، سلامت، تجارت
  • دانلود سریال جدید
  • بزرگترین کامیونیتی ایرانیان مقیم استرالیا
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آرشیو
    ارسال مطلب جدید


    ارسال مطالب جدید


    آمار سایت
  • کل مطالب : 240
  • کل نظرات : 1723
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 52
  • بازدید امروز : 108
  • باردید دیروز : 285
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 704
  • بازدید ماه : 1,550
  • بازدید سال : 10,920
  • بازدید کلی : 282,097
  • کدهای اختصاصی
  • کد نمایش افراد آنلاین
  • یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی


    سفارش کد بارشی

    کد ِکج شدَنِ تَصآوير


    کد حرکت متن دنبال موس