loading...
♥ آتریسا جون مامان و بابا ♥
آتریسا جون بازدید : 368 دوشنبه 17 آذر 1393 نظرات (15)

اول از همه ی دوست های گلم و دوست داشتنیم تشکر میکنم، میســـــــی

بریم واستون تعریف کنم دیشب چی شد، بعد از ظهری وقتی از خواب پا شدم مامی مشغول مرتب کردن خونه بود و همه ی کارهایی که باید انجام میداد رو تا قبل از ساعت 5:30 دقیقه تمام کرد بعد با خاله سمانه جونم و یاسمین جوووون رفتیم بیرون، هوا هم سرد بود ولی ما کوچولوها خوب لباس پوشیده بودیم، همین جور که مامان ها داشتن با هم حرف میزدن و یه نیم نگاهی هم به ما داشتن یاسمین جوووون دستهای من رو گرفت و منم کلی ذوق کردم و واسه اولین بار با گرفتن دستهای یاسمین خوشگله تو خیابون همین جور قدم میزدیم؛ اینقدر با مزه دست های هم رو گرفته بودیم که وقتی مامی جونم ما رو دید کلی واسمون ذوق کرد و دلش میخواست که کلی عکس و فیلم از ما دو تا بگیره ولی میگفتش که وسط خیابونه زشته... همه ی آدم هایی که از کنار ما رد میشدن ما رو نشون میدادن و میخنددن و میگفتن جـــــــــــــــان...

خب با خاله سمانه جووون بابای کردیم رفتیم خونه مامان جون و اون جا هم با آرتین جون و پدی جیگری یه کوچولو بازی کردیم و یه کوچولو دعوا کردیم تا اینکه بابایی اومد دنبالمون تا بریم و کیک مامی جون رو بیاریم، من و مامی موندیم تو ماشین تا بابایی بره و کیک رو بگیره ولی بابایی جونم زودی برگشت و گفتش که آقاهه میگه کیک شما رو یادمون رفته ، واااااااااااااای که مامی جونم چقدر ناراحت شد... اصلا دپرس شد

بابایی جونم کلی با مامی حرف زد و راضیش کرد تا یه دونه از کیک های آماده رو بگیره،

و بابایی جونمم هم این کیک رو انتخاب کرد

کیک تولد مامی جونم

رفتیم خونه و مامی جونم یه آهنگ خوشگل گذاشت و بعد من و مامی کلی نی نای کردیم و بابایی هم کلی فیلم و عکس گرفت من همش می اومدم بالا سر کیک و از مامی و بابایی جون می خواستم که شمع ها رو بذارن فوت کنم...

عکس های من و جشن تولد مامی جـــــــــــونم

تولد مامی جونم 

الان هم از این ماهی ها چندشم شد، یهویی

تولد مامی جونم

از بابایی فندک رو میخوام تا شمع ها رو روشن کنم

تولد مامی جونم

بابایی میگه همونجاست، منم میگم نیست کـــــــــــــه!!!؟؟؟

مامی کلی فدای دست هام میشه وقتی میگم نیست...

تولد مامی جونم

تولد مامی جونم

این هم کیک بریدن من...

تولد مامی جونم

هر دو تا شمع رو من فوت کردم ، مررررررررررررررسی مامی که اجازه دادی...


عمو یاقوت مهربوووونم هم دو تا هدیه ی خوشگل و ناز واسه تولد مامی جونم آماده کرده...

این از طرف عمو یاقوت جوووووووووونمه

که خیلی نازه و مامی خیلی 

خوشش اومد

میســی

هدیه ی تولد مامی

این هم عمو یاقوت جون جونم واسه من آماده کرده تا من از طرف خودم هدیه کنم به مامی گلم

تولدت مبارک مامی جووووووونم

میســـــــــــــــــــــی عمو یاقوت جــــــــونم

هدیه تولد مامی

باز هم مرررررررسی عمو جونم، عااااااااااااااااااالی بودن 

آتریسا جون بازدید : 359 یکشنبه 16 آذر 1393 نظرات (14)

 

مامی جــــــــــونم

امروز تولد مامی جونمه، خیلی خوشحالم

از دیروز درگیر تدارک دیدن واسه امروزیم، تا امشب کلی کیف کنیم و بترکونیم...

دیروز مامی از صبح شروع کرد به درست کردن ژله خورده شیشه و بعداز ظهرش هم با مامی جونم رفتیم آرایشگاه و من خیلی دخمل خوبی بودم و اصلا اذیت نکردم آخه همیشه گریه میکردم و مامی جونم و اذیت میکردم ولی دیروز فقط داشتم نگاه میکردم، بعد از اونجا هم با بابایی جونم و مامی رفتیم به قنادی تمشک تا یه کیک خوشگل واسه مامی انتخاب کنیم و واسه امروز سفارش بدیم، شب که برگشتیم خونه ، مامی کلی استرس داشت که ببینه ژله خورده شیشه ای که واسه اولین بار درست کرده چه جوری برگردونه و رفت سمت آشپزخونه و مشغول شد و خیلی راحت برگردوند و ما کلی از دیدن شاهکار مامی ذوق زده شدیم( البته مامی جونم از همه بیشتر ذوق داشت )

این هم عکس ژله ی ساخت دست های مامی جون من

ژله خورده شیشه

ژله خورده شیشه

الان دقیقا ساعت 3:33 دقیقه بعد از ظهر هست که مامی من و برد به تختم تا لالا کنم و خودش اومده تا بقیه ی ماجراهای امروز رو بنویسه؛ امروز صبحی مامی جونم یه مدل ژله رو درست کرد که خیلی ناز شد و وقتی بابایی اومد بهش گفتش که سورپرایز ...

و این ژله ی آکواریوم خوشگل رو به بابا نشون داد و بابایی جونمم کلی خوشش اومد و گفتش که از اون یکی خوشگل تره و باز مامـــــــــــــی جـــــــــــــونم کلی ذوق کرد

ژله آکواریوم


راستی دیشب وقتی مامی داشت دندون هام و با پنبه ی خیس تمیز می کرد تا یه وقت دندون های ناز نازیم خراب نشن متوجه شد که جفت نیش های ردیف پایینم جوونه زده و دلیل بداخلاقی ها و غذا نخوردن این چند روزم هم همین بوده... 

میدونم امشب خیلی خوش میگذره جای همه ی عمو ها و خاله های مهربووون و دوست داشتنیم خالی................

عکس هام رو حتما مامی جونم میذاره...

فعلا بابای

آتریسا جون بازدید : 437 شنبه 08 آذر 1393 نظرات (27)


چند روزی هست که هر وقت جیش دارم میام پیش مامی و اشاره میکنم و میگم جییییییییییییییییییییییییییییییش ... واسه pp هم همین کار رو انجام میدم، امروز ( 585 روزگی من ) مامی تصمیم گرفت که از پوشک گرفتن من رو شروع کنه و این جوری شد که وقتی از خواب پا شدم، مامی جونم پوشکم رو درآورد و واسه اولین بار بدون پوشک با شورت و شلوارم آزادانه تو خونه می چرخیدم 

مامی کلی باهام حرف زد و توالت فرنگی مخصوص ما نی نی ها رو واسم گذاشت توی دستشویی و بهم نشون داد و گفت که آتریسای مامانی هر وقت جیش داشت بیاد به مامی بگه تا مامی بیاردش رو صندلیش بشینه و جیش کنه چند باری مامی جونم از من پرسید که جیش نداری مامان و منم گفتم نه

اولین بار که امروز جیش داشتم اومدم و مامی رو صدا کردم و فوری رفتم دستمال مرطوب و بسته ی پوشکم و زیراندازم رو انداختم رو زمین و گفتم جییییییییش، واااااای که مامی چقدر واسم ذوق کرد و فوری شلوارم رو از پاهام در آورد و منو به دستشویی برد و گذاشت روی صندلی( توالت فرنگی خودم ) نشستم و جیش کردم...  

مامی کلی اسفند دود کرد واسم و کلی هم آیه خوند و فوری با بابایی جونم و مامان جونم تماس گرفت و واسه اون ها هم تعریف کرد و اون ها هم کلی واسم ذوق کردن


امروز مامی جونم واسه اولین بار وقتی بابایی از سر کار اومد هوش چین میوه ها رو داد دستم تا با بابایی بازی کنیم و منم فوری رفتم پیش بابا نشستم و از بابا خواستم که حواسش به من باشه و من همون دفعه ی اول تکه های میوه ها رو کاملا درست چیدم و وقتی به میوه هایی که بلدم می رسیدم اسمشون رو هم میگفتم مثلا همین که تصویر انار رو دیدم فوری گفتم به به به نانار یا پرتقال رو هم که خوب میشناسم فوری گفتم به به به ولی اسمش رو به زبون خودم گفتم و بابایی و مامی جــــــــــــــــــونم کلی اسم ذوق کردن و خدا رو شکر کردن و مامی هم صدقه واسم گذاشت کنار ...

اولین هوش چین میوه های من

 

جدیدترین کلماتی که یاد گرفتم

یاد گرفتم صدای اسب رو درآرم، وقتی مامی میگه اسب چی میگه ؟؟؟ فوری میگم: یوههههههههههههههه.... یوههههههههههههه...

یاد گرفتم بگم کواک... کواک... وقتی مامی از من می پرسه اردکه میگه چی؟؟؟ فوری میگم: کواک... کواک...

آتریسا جون بازدید : 310 چهارشنبه 05 آذر 1393 نظرات (18)

چند وقت پیش ها مامی جونم دو تا هوش چین ( یکی تصاویر حیوانات و یکی هم میوه ها ) رو از پروفسور کوچولو واسم خرید ولی مطمئن نبود که بده دستم تا باهاش بازی کنم یانه ؛ تا اینکه مامی جونم تو وب آتریسایی که از دوستهای خوب من هستش، همین هوش چین رو دید و از خاله نفیسه جونم پرسید که پس منم بدم به آتریسا جووون تا باهاش بازی کنه و خاله نفیسه جونمم گفتش که آره عزیزم واسه همین سنشون خیلی خوبه

اولین هوش چین حیوانات من

تقریبا 10 روزی هست که مامی اجازه داده تا باهاش بازی کنم بعضی وقتها هم می اومد و کنارم می نشست و شکل حیوون ها رو میخواست که نشونش بدم ؛ امروز صبحی مامی جونم اومد و نشست کنار من و حیوون هایی رو که میشناسم رو یکی یکی اسم برد و از من خواست تصویرش رو بردارم و وقتی درست برمی داشتم واسم دست می زد و بعد از من خواست که هر تصویر رو سر جای درستش بذارم و منم که از تشویق های مامی کلی شارژ شده بودم اکثر تصاویر حیوو نها( ببعی ، آقا گاوه ، ماهی ، خرگوش ، الاغه ، هاپو ، گوساله ، پیشی ، بزه ، لاکی و قور قوری ) رو درست چیدم و بعد از اینکه هر کدوم رو میذاشتم کلی واسه خودم دست میزدم و مامی هم کلی واسم ذوق کرده بود و فوری به بابایی زنگ زد و گفت که آتریسایی هوش چینش رو خودش درست کرد و بابایی هم کلی بوس واسم فرستاد و فدام شد

اولین هوش چین حیوانات من

اولین هوش چین حیوانات من

اولین هوش چین حیوانات من

اولین هوش چین حیوانات من

اولین هوش چین حیوانات من

اولین هوش چین حیوانات من

اولین هوش چین حیوانات من

اولین هوش چین حیوانات من

اولین هوش چین حیوانات من

اولین هوش چین حیوانات من

کلمه ها ی جدید من

وقتی مامی از من می پرسه که قورباغه چی میگه فوری میگم قو... قو....

هروقت به جایی می خورم فوری میام پیش مامی و با انگشت اشاره ی کوچولوم نشون میدم و میگم درد... درد...

امروز واسه اولین بار گفتم تب تاپ... یعنی لب تاپ ( خونه مامان جون که بودم، پرهامی گفت آتریسایی بگو لب تاپ منم فوری گفتم تب تاپ... ) همه واسم ذوق کردن...

وقتی اومدم پیش بابایی هم فوری گفتم تب تاپ...   

آتریسا جون بازدید : 327 سه شنبه 04 آذر 1393 نظرات (16)

                                                                        

امروز من 

ماهـــــــــه شـــــــــدم

 

چند روزی هست که مامی جونم داره انواع ژله رو یاد میگیره تا واسه روز تولدم یه دونه خوشگلش رو درست کنه و دیروز بعد از ظهری هم واسه اولین بار این ژله گلدار رو که خیلی هم خوشگل شد به مناسبت 19 ماهگی من درست کرد و شب با بابایی جون جونم یه جشن کوچولو گرفتیم

19 ماهگی من

وقتی بابایی جونم از سر کار اومد خونه مامی گفت که سورپرایز داری عزیزمبابایی هم داشت فکر میکرد که نکنه تاریخی رو فراموش کرده باشه و مامی ژله گلداری رو که کلی واسش زحمت کشیده بود رو نشونش داد و گفت که آتریسا خوشگله رو بیار تا چند تا عکس خوشگل بگیریم و از بابایی جونم نظرش رو راجع به ژله پرسید و بابایی منم که خیلی زیبا پسند هست میگفتش که به نظر من بد نشده ولی میتونه خوشگل تر هم باشه و مامی هم میگفت که خب آره واسه اولین بار بد نشده... خلاصه این جوری شد که بابایی من و سینی ژله رو گذاشت روی میز تا مامی هم چند تا عکس خوشگل بگیره من که فکر میکردم کیک جلوم گذاشتن فوری فوت کردم و میخواستم این گل ها ( که من فکر میکردم شمع هستن ) رو خاموش کنم

عکس های من و ژله گلدار خوشگل مامی


ممنونم عموی مهربوووووووووونم

سور پرایز عمو یاقوت جونم

 

19 ماهگی من

19 ماهگی من

19 ماهگی من

19 ماهگی من

الان هم میخوام به به... بخورم

19 ماهگی من

19 ماهگی من

19 ماهگی من

 جدیدترین کلماتی که یاد گرفتم

صبح ها که از خواب پا میشم همش میگم بابایی نیست... مامی هم میگه آره عزیزم بابایی رفته سر کار ... بابایی مغازه ست... حالا یاد گرفتم و بعد که مامی ازم می پرسه بابایی کجاست، میگم م... ازه...

یاد گرفتم بگم متر... ( آخه من متر خیلی دوست دارم و همش یه دونه متر دم دستم هست )

وقتی برنامه ی نقاشی نقاشی از شبکه پویا پخش میشه اصلا نمیدونم باید چیکار کنم و همش بالا پایین می پرم و نی نای میکنم و همین که پخش آهنگش تموم میشه فوری میرم و مداد و دفتر میارم و میگم نقا... یا نق... یعنی نقاشی...........

اگه یه کار بد انجام بدم، فوری میرم بابایی یا مامی رو می بوسم و میگم ب... شید... (( یعنی ببخشید )) مامی هم کلی فدام میشه و میگه بمیرم واسه دخمل با ادبم....... 

 رنگین کمان رو کامل میشناسم و تصویرش رو به مامی نشون میدم و هر وقت مامی میپرسه که ؛ رنگین کمان چند رنگه میگم: هفتا............  


همین الان بیدار شدم و باید با مامی جونم آماده شیم بریم بهداشت

آخه وزنم سری قبل کم شده و باید چکاپ شم امروز

بابای

آتریسا جون بازدید : 384 شنبه 01 آذر 1393 نظرات (20)

چند روزی هست که وقتی از خواب پا میشم هم صبح ها و هم بعد از ظهرها، فوری میگم بابایی نیست، و همش میرم سمت در و این جمله رو تکرار میکنمامروز هم همینجوری شروع کردم و بعدش؛ مامی کلی باهام بازی کرد تا یادم رفت و اومدم سراغ کابینت بازی ...

جدیدا کامل میرم داخل کابینت و در رو هم می بندم، بعد که در رو وا میکنم میگم دد.............

و کلی هم کیف میکنم، امروز در حال همین بازی بودم که مامی من رو شکار کرد


باز هم عمو یاقوت من، سورپرایز کرده

میســــی عمو جـــــونم

سورپرایز عمو یاقوت جووووووووووون

خیلی ناز شده عمو جونم


کابینت بازی

کابینت بازی

کابینت بازی

کابینت بازی

الان هم انگشت چهارمی پای چپم به شیشه گرفت،

اوووووف شد

کابینت بازی من

بابایی جونم وقتی اومد فوری رفتم و انگشت کوچولوم رو بهش نشون دادم و بابایی هم کلی ماچش کرد تا فوری خوب شه...

ببعی کوچولوم رو جدیدا هر جایی بخوام برم با خودم می برم، حتی از دیروز وقتی میخوام لالا کنم همش میگم ببعی ... ببعی و بابایی هم فوری میاره و میذاره روی تخت یا میده به دستم ، امروز حتی موقع خواب هم ولش نمیکردم و محکم بغلش کرده بودم، باز مامی من رو شکار کرد

من و ببعی جونم و لالا

من و ببعی و لالا

 همین الان بیدار شدم و باید مامی لباس هام و تنم کنه تا بریم آتلیه تا عکس های دوره ایم رو بگیرم

بابای 

تعداد صفحات : 40

درباره ما
Profile Pic
وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمین. آتریسا یعنی دختر زیباروی،الهه زیبایی،دختری از جنس آتش و آذرگون ........ من آتریسا هستم، 4 اردیبهشت 1392 ( 24 آوریل 2013 ) ساعت 8:50 صبح روز چهارشنبه با وزن 3/800 کیلوگرم وقد 51سانتیمتر دربیمارستان امام خمینی توسط دکتر لیلا جعفری عزیز متولد شدم . ازاین به بعد خاطراتمو تو وبلاگم میزارم ... و خیلی خوشحالم که به دیدن وبلاگم اومدید؛ امیدوارم لحظات خوشی رو در وبم سپری کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • جراحی فک پایین جلو آمده
  • عزیز مــــــادر
  • ۞۞بغض مشکى۞۞
  • کلبـــــــــه غم
  • ♥❤♥ دختر باروني ♥❤♥
  • وب سایت تفریحی 9 فان
  • ♥کلبه عشــــــق♥
  • حس من
  • امير آرسام خان و مامان سولماز
  • ♯♩♪♫♬♭♮ ♥ ƬƛƦԼƛƝ ♥♯♩♪♫♬♭♮
  • ♥ عاشقانه هانا مامان بابا آریا ♥
  • *شاهزاده* ماهان
  • یک مرد یک زندگی
  • خاطرات محسن
  • دانلود آهنگ جدید
  • آلبوم عکس های گل پسرم ( امیرحسین جون )
  • طراحــــــــــــــی امیرحسین ( عاطفه جون )
  • ✿ツ گل یخیــــღــツ✿
  • سایت تفریحی dellster
  • ... مرجع دانلود بیت و / HDLBEAT.IR
  • ♥بوسه خیال♥
  • دنیـــــــــای بارونی مــــــن
  • آوا بست
  • مرسانا قند عسل مامان و بابا
  • الکی خوش ها
  • سرزمین جدیدترین شکلکهای متحرک زیبا (( زیبا ساز وبلاگهای کودکانه))
  • آرتین... مرد کوچک خانه ما...
  • ミ★ミبـــازی روزگـــارミ★ミ
  • ミ★ミلاچــــــینミ★ミ
  • آبتاب (تفریح و سرگرمی)
  • خاطرات آتریسا جون
  • لاريسا جون
  • ♥♥یک فنجان آرامش♥♥
  • تاتی تاتی عسلم
  • جشن تولد تم دار
  • یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی
  • مارینا جـــــــــون
  • ♥♥♥مهتابی به رنگ ســــــــــرخ♥♥♥
  • lovely
  • عاشقانه
  • دهکده عشق
  • فروشگاه اینترنتی جامع
  • سبک زندگی کودک
  • آندیا تک گل بوستان عشق
  • آتریسا جون
  • دختر بهاری
  • یسنا دختر ناز مامان
  • ویانا ... هدیه ی زیبای خداوند
  • رزبلاگ
  • تارا تک ستاره ما
  • ترنم بهار ...... نازنین زهرا جون
  • درسا جون
  • شکلک ها ی متحرک و زیبا
  • تابستون داغ
  • سایت فروش بازدید جهت کاهش رتبه الکسا
  • می نویسم برای دخترم
  • اشک تنها
  • دخترم تارا
  • سلام موزیک لینکش کن
  • بهونه ی زیبای زندگی ( کوروش جون)
  • آنیتا عسل مامان و بابا
  • امیر و یاس عزیزمان
  • آوا و اهورا جون( دوقلوهای افسانه ای من )
  • دنیای تصاویر متحرک
  • دنیای شکلک و زیبا ساز وبلاگ
  • امیرعلی ستاره مامان
  • سایت تفریحی یاسمین
  • رهام هستی مامان و بابا
  • ***احساس شیشه ای***
  • ♥دخترک طراح ♥
  • آنیسا (مانند عشق )
  • کارن عشق زندگی
  • مانلی من تو زیباترین لبخند خداوندی
  • ♨..آشپزيهاي مامانم..♨ مامانم چی برام پخته؟
  • ثنا دخمل دوست داشتنی مامان
  • ღღღ [̲̅د̲̅][̲̅و̲̅][̲̅ر̲̅][̲̅ی̲̅] [̲̅ا̲̅][̲̅ز̲̅] [̲̅ت̲̅][̲̅و̲̅] ღღღ
  • رادین نفس خاله
  • مامان آتریسا کوچولو
  • هستیا جون ( نفس مامان و بابا )
  • خاطرات آریسا
  • دخترونه
  • دنیای من<< رقیه کوچولو >>
  • وبلاگ غمگین واحساسی وعاشقی و...
  • دو عاشق
  • توپ گذر؛ بزرگترین مرجع دانلود و سرگرمی
  • تست روانشناسی
  • سرزمین جدیدترین شکلکهای متحرک زیبا
  • همه چی
  • نازنین جون
  • divooneha
  • آرسام کوچولو... پسری مامان... عسلی بابا
  • B..O..M..B..O..M
  • ღ✿ღدخترونهღ✿ღ
  • دخملا و پسرای خوب بیان تو
  • پرنسس زیبای ما ( آتریسا کوچولو )
  • دنیا فرشته مامان و بابا
  • دخملی شکلک
  • فردا گستر، نرم افزار، فن آوری، سلامت، تجارت
  • بزرگترین کامیونیتی ایرانیان مقیم استرالیا
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آرشیو
    ارسال مطلب جدید


    ارسال مطالب جدید


    آمار سایت
  • کل مطالب : 240
  • کل نظرات : 1723
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 52
  • بازدید امروز : 96
  • باردید دیروز : 285
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 692
  • بازدید ماه : 1,538
  • بازدید سال : 10,908
  • بازدید کلی : 282,085
  • کدهای اختصاصی
  • کد نمایش افراد آنلاین
  • یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی


    سفارش کد بارشی

    کد ِکج شدَنِ تَصآوير


    کد حرکت متن دنبال موس