loading...
♥ آتریسا جون مامان و بابا ♥
آتریسا جون بازدید : 487 یکشنبه 30 آذر 1393 نظرات (11)

امشب شب یلدا بود و مامی از دیروز واسه امشب کلی زحمت کشید تا امشب رو واسه من به یادموندنی کنه و البته موفق هم بوووووووود

خیلی خوش گذشت و مامی جونمم میگفت که حالا که همه چی خوب بود خستگیم در رفت...

دیروز مامی کلا درگیر درست کردن ژله ی هندونه بود که تا شب آماده ش کرد...( بابایی میگفت که هندونه ش خیلی رسیده ست، آخه از چند جا شکست... )

این هم ژله ی خوشگل مامی

شب یلدای 93

امروز از صبح که مامی بیدار شد مشغول درست کردن این بیسکوییت های خوشمزه و خوشگل شد، که واسه اولین بار بود درست میکرد

شب یلدای 93

و اما  هندونه ی شب یلدای ما

مامی جونم خیلی خوشگله

میســـــــــــی

شب یلدای 93

شب یلدای 93

این هم عکس های امشب من با سفره ی شب یلدای 93

شب یلدای 93

شب یلدای 93

شب یلدای 93

شب یلدای 93

مامی جونم کلی فدای ژست هام، این مدلی نگاه کردن هام شد

شب یلدای 93

شب یلدای 93

شب یلدای 93

شب یلدای 93

واااااااااااااای مامی دیگه خورد منو

شب یلدای 93

بعد از جشن کوچولویی که مامی و بابایی جونم واسم گرفتن بابایی اومد و نارگیل رو آورد و گفت که آتریسایی بابا بیا بشین با هم نارگیل بخوریم

منم رفتم کتاب میوه ها و پازلم رو که شکل نارگیل دارن رو آوردم و گذاشتم کنارم و هی بهش اشاره میکردم

این هم اولین نارگیل خوردن من

شب یلدای 93

شب یلدای 93

شب یلدای 93

شب یلدای 93

آتریسا جون بازدید : 353 شنبه 29 آذر 1393 نظرات (11)

ظهری ( همین چند ساعت پیش ) مامی جـــــــونم منو به حمام برد تا واسه فردا که شب یلداست تمیز و مرتب باشم، آخه مامی همیشه میگه یه پرنسس مثل شما همیشه باید تمیز باشه

از رفتن به حمام کلی ذوق کردم و زودتر از مامی رفتم جلوی در حمام ایستادم و هی به مامی میگفتم بیا... بیا...

خلاصه کلی با مامی جونم آب بازی هم کردم و کلی شیطونی هم کردم و هی شیر آب و بالا پایین میکردم و مامی کلی از دست بازی های من میخندید و فدام میشد، بالاخره حمام م تموم شد ولی من دلم نمیخواست که بیام بیرون، مامی گفت باید بریم بسه دیگه!!!

اومدم بیرون و مامی هم فوری با سشوار موهام رو خشک کرد و لباسهام رو تنم کرد، وقتی از کنار مامی بلند شدم و رفتم که با اسباب بازی هام بازی کنم یهویی مامی اومد تا جلوی موهام رو با گیره بزنه که با خودش گفت، عشق مامی حیفم میاد از این قیافه ت که شدی مثل انیشتین عکس و فیلم یادگاری نگیرم عسلم...

 این جوری شد که کلی فیلم و عکس مامی جونم از من با موهای نانازم گرفت و وقتی بابایی هم از سر کار اومد به بابایی هم نشون داد و بابا جونمم کلی فدام شد و فوری اسفند واسم دود کرد

منم، این مدلی(( انیشتینی ))

بعد از حمام

بعد از حمام

بعد از حمام

بعد از حمام، امروز

واااااااای که مامی واسه این دو تا عکس انیشتینی من خورد منو

بعد از حمام، امروز

بعد از حمام، امروز

جدید ترین کلمات من

هر وقت مامی از بابایی می پرسه ساعت چنده؟ منم فوری میگم ده...

امروز بابایی گفت بگو دوازده، منم فوری گفتم دواده........... واااااای که چقدر مامی و بابایی واسم ذوق کردن و ماچ مالیم کردن

یادگرفتم بگم وزززززززززززززز.... صدای زنبور دیگه!!!  

امروز مامی گفت بگو قطار یهو گفتم تطار...  

برف هم که از دیروز بلد شدم همین که از تلویزیون میبینم فوری میگم برف....  

واااای یادم رفته بود بگم؛ یاد گرفتم که وقتی یه کار بدی کردم و مامی ناراحت شد فوری بیام و بگم بشید( یعنی ببخشید ) بعد هم یه بوس خوشگل از مامی میگیرم و الکی هم میخندم تا مامی رو مجبور کنم تا منو ببخشه و بخنده و بوسم کنه

هر وقت مامی مشغول کارهاشه و حواسش به من نیست یا اینکه من رو تابم هستم، صداش میزنم و میگم ماما و وقتی مامی نگاهم میکنه، فوری یه بوس خوشگل واسش می فرستم و مامی هم از دور واسم بوس می فرسته و کلی فدام میشه

آتریسا جون بازدید : 228 جمعه 28 آذر 1393 نظرات (8)

امروز جمعه ست و بابایی جونمم خونه ست...

صبحی، وقتی از خواب بیدار شدم صدای بابایی رو که شنیدم فوری از تخت اومدم پایین و پریدم بغل بابایی جوووووووووووووووونم، بابایی هم کلی ماچ مالیم کرد و لوسم کرد...

یه کوچولو صبحونه خوردم و بعد بابایی به مامی گفتش که آماده شین بریم بیرون، آخه پریروز برف اومد و بابایی میخواست منو ببره تا یه کوچولو برف بازی کنم و واسه اولین بار برف رو از نزدیک ببینم...

رفتیم گردنه و از دیدن برف کلی ذوق زده شدم و همش میگفتم برف... برف...

یه دونه کلاغه هم دیدم که فوری گفتم توتو... مامی هم دید و گفت کلاغه مامی جونم، منم فوری گفتم قا... قا...

مامی جونمم تا تونست از من و بابایی فیلم و چند تایی هم عکس گرفت ؛ هوا خیلی سرد بود واسه همین نمیشد آدم برفی درست کنیم، آخه مامی ترسید سرما بخورم...

این هم عکس های من با برف واسه اولین بار

برف بازی کردن من

برف بازی کردن من

آتریسا جون بازدید : 360 چهارشنبه 26 آذر 1393 نظرات (12)

امروز، حوالی ظهر بود که مامی اومد و موهام رو شونه کرد و یهویی گفتش که بیا موهای خوشگلت رو خرگوشی ببندم ببینم بهت میاد!!!؟؟؟

اینجوری شد که با یه کوچولو نق نقی که من زدم مامی موفق شد موهام رو واسه اولین بار این مدلی ببنده و کلی هم عکس و فیلم از من گرفت و وقتی بابایی اومد هم فوری رفتم جلوی در ورودی و گفتم د...... و موهام رو به بابایی جونم نشون دادم تا واسم ذوق کنه و منم خودم رو لوس کنم

این هم عکس های من

مدل موی خرگوشی من

مدل موی خرگوشی من

مدل موی خرگوشی من

مدل موی خرگوشی من

مدل موی خرگوشی من 

مامی کلی فدای قیافه ی متفکر من شد

مدل موی خرگوشی من

الان هم مامی میگه بخند

منم این مدلی میخندم....

مدل موی خرگوشی من

خخخخخخخخ

مدل موی خرگوشی من


جدیدترین کلمات من

یکی از تبلیغاتی که تلویزیون پخش میشه واسه برنج بیست و یک هستش، همین که شروع میشه و آهنگش پخش میشه ، هنوز خانمه هیچی نگفته من میگم: بی.................................نج ( برنج ) آخه خانمه وقتی میگه کلی کش میاره حرفشو و منم کاملا اداش و در میارم و مامی و بابایی هم کلی فدام میشن...

یاد گرفتم میگم عشق... بابایی جونم همش میگه عشق منی( منم فوری انگشت اشاره م رو به سمت بابایی میگیرم )

از دیشب هم همین که بابایی گفت عشق منی منم فوری گفتم عشق...

یاد گرفتم بگم آره.......

یاد گرفتم بگم ماه...

تصویر ماه و ستاره رو کاملا میشناسم و وقتی ماه و میبینم فوری میگم ماه... 

آتریسا جون بازدید : 492 جمعه 21 آذر 1393 نظرات (26)

و

مروارید هامم جوونه زدن 

دیشب وقتی مامی جونم داشت دندون هام رو تمیز میکرد متوجه شد که جفت نیش های بالایی هم جوونه زدن و به بابایی گفتش که خدا رو شکر این دو تا هم در اومد، ولی هیچ کدوم اندازه ی این دندون نیش ها آتریسایی رو بی اشتها نکرد...

آخه تقریبا 10 روزی میشه که خیلی کم غذا میخورم، حتی امروز وقتی بابایی وزنم رو با ترازو چک کرد متوجه شد که نیم کیلو تو همین چند روز کم کردم و کلی با مامی واسم غصه خوردن، بعد از ظهری مامی رفته بود تو عکس های پارسالم همین موقع میگشت و همش بغض میکرد که وااااااااااااااااااای بچه م چقدر لاغر شده...

وااااااای که واسه این عکس هام ، مامی کلی فدام شد

و از اینکه این همه لاغر شدم دلش گرفت...

عکس های پارالم همین موقع ها

مامی کلی فدای بند بند دستهام شد...

( عموی مامی وقتی من رو واسه اولین بار دید، میگفت سوسیس کالباس منه) 

کوچولو یی های من( پارسال همین موقع)

مثل همیشه

میســـــــــــــــــی عمو یاقوت جوووووووونم 

عکس های پارسالم همین موقع


و اما امروز من

بعد از ظهرها وقتی از خواب پا میشم بعضی وقتها از مامی میخوام که شیر بده بخورم، میرم و روی تابم میشنم تا مامی واسم بیاره و با هر بار خوردنم هم مامی جونم کلی تشویقم کنه...

امروز وقتی رفتم روی تابم نشستم از مامی خواستم که شیر موز واسم بیاره و ببعی جونمم با خودم بردم روی تاب، یه کوچولو که خوردم فوری به ببعی عزیزمم تعارف کردم و بهش دادم بخوره و هی میگفتم به به به...

اینجا بود که مامی کلی عکس و فیلم گرفت

همین الان از خواب بیدار شدم

موهامم ژولی پولیه... 

میخوام شیرموز بخورم

ببعی جونم شما هم بخور، تنها تنها نمی خورم که!!!

میخوام شیرموز بخورم

میخوام شیرموز بخورم

امروز جمعه ست و بابایی هم خونه ست، واسه همین ظهری بعد از خوردن ناهارم که به زور دو سه قاشق بیشتر نخوردم با مامی و بابایی جونم رفتیم پارک و منم که عاشق الاکلنگم کلی کیف کردم با بابایی جـــــــــــــــــــــونم...

بابایی میگفت منم وقتی کوچولو بودم الاکلنگ رو از بقیه بیشتر دوست داشتم، مامی هم میگفت خب بلــــــــه دیگه دخمل لوس باباییشه دیگه...

بعد اومدیم خونه و من خوابیدم و اتفاقات بالا، تا اینکه غروب شد و خیلی دلگیر شد آخه فردا هم روز اربعینه و اصلا حال و هواش فرق میکنه...

مامی به بابایی گفت بریم بیرون که خونه طاقت نمیکنیم، اینجوری شد که رفتیم بیرون و وقتی بابایی یه کوچولو دور زد خوابم برد و وقتی برگشتیم خونه هم بیدار نشدم و همونجوری مامی گذاشت توی تختم بخوابم...

الان هم من خوابم و مامی هم که هنوز خوابش نمیاد، اومد تا خاطرات امروزم رو ثبت کنه... 

 

جدیدترین کلمات من

زنبور رو کاملا میشناسم و وقتی مامی یا بابایی جونم میگن زنبوره چی میگه؟؟؟

فوری میگم ووووووزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز...

 شتر رو کاملا میشناسم و وقتی عکسش رو میبینم میگم ... اتر... ( ش رو خوب نمیگم )

وقتی یه کار اشتباه میکنم، که مامی یا بابایی جونم رو ناراحت میکنم، فوری میگم بشید((یعنی ببخشید)) و یه بوس خوشگلم از لپشون میگیرم تا لبخندشون رو ببینم و ذوق کنم...

آتریسا جون بازدید : 372 پنجشنبه 20 آذر 1393 نظرات (14)

روزهایی که صبح زود از خواب بیدار میشم بعد از خوردن صبحونه، اگه مامی جونم کارهاش رو انجام داده باشه میریم پارک آخه یه پارک کوچولو به اسم پارک کودک هست که تقریبا 10 دقیقه ای پیاده تا خونه مون راه داره، واسه همینم مامی جونم من رو میذاره تو کالسکه تا خیلی اذیت نشم آخه تو پارک اینقدر شیطونی میکنم که کلی خسته میشم

روزهایی که با مامی جونم به پارک میریم ناهارم رو هم بهتر می خورم...

معمولا روزهای آفتابی میریم، آخه نیست که هوا خیلی سرده مامی میگه آفتاب بخوره سرما رو کمتر احساس میکنی...

اون روز که رفته بودیم پارک مامی جونم کلی عکس و فیلم از من گرفت چند تا نی نی دیگه هم بودن، که تقریبا همسن بودیم، یکیشون یه داداشی داشت که تو همه ی عکس های من می اومد و میگفت خاله از منم بگیر

همیشه هم ببعــــــــــی جــــــــــــونم رو با خودم میبرم آخه دوست دارم اونم بازی کنه

اینم عکس های پارک رفتن من

پارک رفتن من

پارک رفتن من

تو این عکس هم همه ی نی نی ها هستن

پارک رفتن من

پارک رفتن من

این سرسره مختص خودمه

پارک رفتن من

اینجا میخوام برم سرسره پیچی سوار شم که یه کوچولو ترسیده بودم 

پارک رفتن من

پارک رفتن من

پارک رفتن من

و اما سرسره تونلی

اول باید از این تونل رد میشدم و بعد میرفتم سرسره بازی

مامی همش میگفت بشین خوشگلم، ولی من ایستادنی میرفتم

پارک رفتن من

پارک رفتن من

پارک رفتن من

پارک رفتن من

 یاد گرفتم بگم

دیشب وقتی مامی جونم میوه آورد تا با بابایی دور هم بخوریم یهویی گفتم پورتو... یعنی پرتقال...   

یاد گرفتم بشمرم وسایل رو، مثلا امروز دو تا عروسک تو دستم بود مامی گفت چند تا عروسک تو دستاته، خوشگلم،،،

منم فوری گفتم دو تا...

کارتون ممول و دختر مهربون رو خیلی دوست دارم و یاد گرفتم و میگم ممول...

همین که آهنگش شروع میشه میگم ممول

عاشق پروانه ی بالای سر ممول هم هستم و هر وقت میبینم فوری میگم پربانه...

تعداد صفحات : 40

درباره ما
Profile Pic
وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمین. آتریسا یعنی دختر زیباروی،الهه زیبایی،دختری از جنس آتش و آذرگون ........ من آتریسا هستم، 4 اردیبهشت 1392 ( 24 آوریل 2013 ) ساعت 8:50 صبح روز چهارشنبه با وزن 3/800 کیلوگرم وقد 51سانتیمتر دربیمارستان امام خمینی توسط دکتر لیلا جعفری عزیز متولد شدم . ازاین به بعد خاطراتمو تو وبلاگم میزارم ... و خیلی خوشحالم که به دیدن وبلاگم اومدید؛ امیدوارم لحظات خوشی رو در وبم سپری کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • جراحی فک پایین جلو آمده
  • عزیز مــــــادر
  • ۞۞بغض مشکى۞۞
  • کلبـــــــــه غم
  • ♥❤♥ دختر باروني ♥❤♥
  • وب سایت تفریحی 9 فان
  • ♥کلبه عشــــــق♥
  • حس من
  • امير آرسام خان و مامان سولماز
  • ♯♩♪♫♬♭♮ ♥ ƬƛƦԼƛƝ ♥♯♩♪♫♬♭♮
  • ♥ عاشقانه هانا مامان بابا آریا ♥
  • *شاهزاده* ماهان
  • یک مرد یک زندگی
  • خاطرات محسن
  • دانلود آهنگ جدید
  • آلبوم عکس های گل پسرم ( امیرحسین جون )
  • طراحــــــــــــــی امیرحسین ( عاطفه جون )
  • ✿ツ گل یخیــــღــツ✿
  • سایت تفریحی dellster
  • ... مرجع دانلود بیت و / HDLBEAT.IR
  • ♥بوسه خیال♥
  • دنیـــــــــای بارونی مــــــن
  • آوا بست
  • مرسانا قند عسل مامان و بابا
  • الکی خوش ها
  • سرزمین جدیدترین شکلکهای متحرک زیبا (( زیبا ساز وبلاگهای کودکانه))
  • آرتین... مرد کوچک خانه ما...
  • ミ★ミبـــازی روزگـــارミ★ミ
  • ミ★ミلاچــــــینミ★ミ
  • آبتاب (تفریح و سرگرمی)
  • خاطرات آتریسا جون
  • لاريسا جون
  • ♥♥یک فنجان آرامش♥♥
  • تاتی تاتی عسلم
  • جشن تولد تم دار
  • یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی
  • مارینا جـــــــــون
  • ♥♥♥مهتابی به رنگ ســــــــــرخ♥♥♥
  • lovely
  • عاشقانه
  • دهکده عشق
  • فروشگاه اینترنتی جامع
  • سبک زندگی کودک
  • آندیا تک گل بوستان عشق
  • آتریسا جون
  • دختر بهاری
  • یسنا دختر ناز مامان
  • ویانا ... هدیه ی زیبای خداوند
  • رزبلاگ
  • تارا تک ستاره ما
  • ترنم بهار ...... نازنین زهرا جون
  • درسا جون
  • شکلک ها ی متحرک و زیبا
  • تابستون داغ
  • سایت فروش بازدید جهت کاهش رتبه الکسا
  • می نویسم برای دخترم
  • اشک تنها
  • دخترم تارا
  • سلام موزیک لینکش کن
  • بهونه ی زیبای زندگی ( کوروش جون)
  • آنیتا عسل مامان و بابا
  • امیر و یاس عزیزمان
  • آوا و اهورا جون( دوقلوهای افسانه ای من )
  • دنیای تصاویر متحرک
  • دنیای شکلک و زیبا ساز وبلاگ
  • امیرعلی ستاره مامان
  • سایت تفریحی یاسمین
  • رهام هستی مامان و بابا
  • ***احساس شیشه ای***
  • ♥دخترک طراح ♥
  • آنیسا (مانند عشق )
  • کارن عشق زندگی
  • مانلی من تو زیباترین لبخند خداوندی
  • ♨..آشپزيهاي مامانم..♨ مامانم چی برام پخته؟
  • ثنا دخمل دوست داشتنی مامان
  • ღღღ [̲̅د̲̅][̲̅و̲̅][̲̅ر̲̅][̲̅ی̲̅] [̲̅ا̲̅][̲̅ز̲̅] [̲̅ت̲̅][̲̅و̲̅] ღღღ
  • رادین نفس خاله
  • مامان آتریسا کوچولو
  • هستیا جون ( نفس مامان و بابا )
  • خاطرات آریسا
  • دخترونه
  • دنیای من<< رقیه کوچولو >>
  • وبلاگ غمگین واحساسی وعاشقی و...
  • دو عاشق
  • توپ گذر؛ بزرگترین مرجع دانلود و سرگرمی
  • تست روانشناسی
  • سرزمین جدیدترین شکلکهای متحرک زیبا
  • همه چی
  • نازنین جون
  • divooneha
  • آرسام کوچولو... پسری مامان... عسلی بابا
  • B..O..M..B..O..M
  • ღ✿ღدخترونهღ✿ღ
  • دخملا و پسرای خوب بیان تو
  • پرنسس زیبای ما ( آتریسا کوچولو )
  • دنیا فرشته مامان و بابا
  • دخملی شکلک
  • فردا گستر، نرم افزار، فن آوری، سلامت، تجارت
  • بزرگترین کامیونیتی ایرانیان مقیم استرالیا
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آرشیو
    ارسال مطلب جدید


    ارسال مطالب جدید


    آمار سایت
  • کل مطالب : 240
  • کل نظرات : 1723
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 52
  • بازدید امروز : 105
  • باردید دیروز : 285
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 701
  • بازدید ماه : 1,547
  • بازدید سال : 10,917
  • بازدید کلی : 282,094
  • کدهای اختصاصی
  • کد نمایش افراد آنلاین
  • یک فنجان قهوه به طعم تلخ زندگی


    سفارش کد بارشی

    کد ِکج شدَنِ تَصآوير


    کد حرکت متن دنبال موس